لغز گفتن ، در ابهام گفتن و غیر مستقیم اشاره کردن زمانی که شهامت کافی برای بیان وجود ندارد ، ( در پس پرده گفتن ) تعنه زدن به نوعی که خیلی مغضوب شنونده نشوند ، بصورت کلی در گویش فارسی زمانی به کسی میگن لغز نگو که اغلب جمله بعدی اینه که نمیخواد بپیچونی حرفتو رک بزن . . . .
لُغُز:لیچار. یاوه.
نمونه: یکی دوتا آدم بی مزه چهارتا لُغُز بارم کنند که بگذار لغز بارم کنند؛ها؟ ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۲۴ ) محمدجعفر نقوی
لغز بمعنی خرده مشکل و انتقاد جزیی که طرف متوجه خطاش بشه وعربی نیست معربlow cause علت کوچک
است که از فارسی معرب شده ومانند سایر معربات مارفتیم پی ساختن کلمه جدید آک گوی و. . . . .
در ادبیات شمردن اوصاف چیزی بدون آنکه نام آن را ببرند. چیستان ( معین )
لُغُز/ l�gh�z : لنترانی، متلک.
مانند: - تو هرچه می خواهی لُغُز بخوان
کلیدر
محمود دولت آبادی
لُغُز / بر گرفته از واژه ی تازی لُغَز یا لُغز [ اسم ]: ۱ - [ کلاکموش، موش، سوسمار ] لانه، سوراخ ۲ - ( سخن ) سر بسته، مبهم، سخن پوشیده، پیچیده ۳ - چیستان، معما؛ جمع: اَلغَاز
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ معاصر
عربی - فارسی
عبدالنبی قیمّ
نشر: فرهنگ معاصر
لُغُز Logh�z : لنترانی، متلک
مانند: داری لُغُز می خوانی آقا قدیر
کلیدر
محمود دولت آبادی
در پارسی " پردک ، آک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
آک گوی = لغز خواندن
در زبان لری بختیاری به معنی
مسخره کردن.
Loqoz