لعبت

/lo~bat/

    dollybird
    witch
    plaything
    toy
    puppet
    doll
    game
    beautiful woman
    beauty
    dish

پیشنهاد کاربران

ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت باز،
از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛
یک چند درین بساط بازی کردیم،
رفتیم به صندوقِ عدم یک یک باز!
لعبت بازی. [ ل ُ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی. عروسک بازی. بازیگری :
چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز. ( نظامی )
لعبت باز. [ ل ُ ب َ ] ( نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی.
...
[مشاهده متن کامل]

هر شب ز عشق روی تو
این چشم لعبت بازمن
در خون نشیند تا کند
چون روز روشن راز من. ( اوحدی )

گل آتیش روی لبهاته خوشگلی والا عجب لبهایی داری والا تو با اون داغ لبهات سوزوندی دل ما را لعبتی هزار ماشاالله شاهرخ خواننده
لعبت بر وزن صحبت یا لکنت؛بازیچه ، هر آن چیزی که با آن بازی کنند مانند عروسک و معشوقه زیبا روی.
برای یادسپاری بهتر می توان با حفظ جمله ی [صحبت از لکنت در برابر لعبت] و تصویر سازی پیرامون آن بهره برد.

بپرس