واژه لطیف
معادل ابجد 129
تعداد حروف 4
تلفظ latif
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( لَ ) [ ع . ] ( ص . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
لَطیف:
به معنای ریزبینی و ظرافت کاری است. "اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، �یعنی خداوند نسبت به تدبیر رزق موجودات ذره بینی هم باریک بین و فوق العاده دقیق می باشد. زنان جنس لطیفی دارند چون در ریزترین امور دقت می کنند.
لطیف: چیزی که نازک است و دیدن و لمس کردنش خوشایند است.
( https://www. cnrtl. fr/definition/delicat )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
نسوگ nasug ( مانوی )
ترناک tarnāk ( سغدی )
ترون tarun ( پهلوی )
چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
در قرآن کریم ، صفت �لطیف�، پنج بار همراه با صفت �خبیر� آمده است و یک بار به صورت : �لطیف است در هر آنچه بخواهد� و یک بار به صورت : �لطیف است به بندگانش�
کلمه لطیف هنگامی که درباره اجسام به کار می رود، به معنای سبک وزنی آنان است. هنگامی که در مورد موجودات به کار می رود، به معنی ظریف و بسیار دقیق است ( مثلا حرکات ظریف مورچه ) . اگر خدا را به عنوان لطیف توصیف
... [مشاهده متن کامل] می کنیم، یعنی خداوند انقدر لطف دارد به ما که از مادر به انسان مهربان تر است و همراه این مهربانی، ظرافت ویژه ای دیده می شود و محاسبا او فوق العاده دقیق است
لطیف = لطف کننده ، کسی که لطفش بسیار زیاد و بی شمار است ، ( یکی از صفات خداوند تبارک و تعالی است ) در اینجا منظور از بی شمار یعنی اینکه انسان قادر به شمارش آن نیست و حد و اندازه آن را فقط ذات اقدس او میداند. ( لطف یعنی کرم و بخشش و مهربانی )
لطیف: نرم ولی از آنجایی که در قرآن بعنوان یکی از نامهای خداوند هم آمده باریک بین یا نکته سنج هم معنی می دهد.
هم معنی لطیف میشه
نرم و نازک
معنی
لطیف: نرم و نازک
هم خانواده
لطیف : لطافت، لطف، الطاف
متضاد ویا مخالف
لطیف:ضخیم
لطیف: نیکی کردن از روی محبت و دوست داشتن ( نه از سر وظیفه، اجبار ، قانون و. . . )
کلمه لطیف از اسمای خدای تعالی است ، و اسمی است که دلالت بر حضور و احاطه او به باطن اشیأ می کند که راهی برای حضور در آن و احاطه به آن نیست و این لطافت از فروع احاطه او، و احاطه اش از فروع نفوذ قدرت و علم است ، همچنانکه فرمود: ( الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر ) .
... [مشاهده متن کامل]
و اصل معنای لطافت ، خردی و نازکی و نفوذ است ، مثلا وقتی گفته می شود ( لطف الشی ء - با ضمه طأ - و یلطف لطافه ) معنایش این است که فلان چیز ریز و نازک است ، به حدی که در نازکترین سوراخ فرو رود، و آنگاه بطور کنایه در معنای ارفاق و ملایمت استعمال می شود، و اسم مصدر آن ( لطف ) می آید.
( ترجمه ی تفسیر المیزان )
این واژه عربیست و برابر پارسی آن میشود:
تاژ ، نرم
هوالعلیم
لطیف : نازک، نرم ، ریزه کاری شده ، نکته سنج ، ریز نگر ؛از نام های باریتعالی است.
هواللطیف: او ( خداوند ) دانای نکته سنج و توانای ریز نگر ، و خالق و پدید آورنده ظرائف و دقایق است
تنک پوست. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) پوست نازک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . دارای پوست لطیف و نازک. آنکه پوست نازک و لطیف دارد: دعبب ؛ جوان نازک بدن تنک پوست. عبهره ؛ زن تنک پوست آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) : و از آن دو نوع است. . . یکی پرنیان، دوم کلنجری، تنک پوست خردتکس، بسیارآب. ( چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی
من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی.
سعدی.
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
نرم، ظریف، نازک، ترد، شکننده، زیبا، گل اندام، گل پیکر، نازک اندام، نازک بدن، نازک تن، شیرین، نغز، ریز، ریزه، سبک
لطیف[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه در شأن آن باشد که بعد از ورود در بدن منقسم گردد به اجزای بسیار صغار و نفوذ در جمیع اجزای بدن به سرعت کند مثل زعفران.
نرم ، ملایم، نازک و یا لطافت
لطف، بسیار لطف، مهر و لطف، ﺃﻟﻠَّﻪُ ﻟَﻄِﻴﻒٌ ﺑِﻌِﺒَﺎﺩِﻩِ، خداوند به بندگانش مهر و لطف دارد.
صفا
نرم ، نازک ، بسیار نرم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)