لطمه خوردنto be injured or damagedلطمه خوردهhurtلطمه زدنcompromise, damage, prejudice, marلطمه زدن به یا لطمه وارد اوردن بهto injure or damage, to cause a serious interruption to
stroke (اسم)ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن رویshock (اسم)توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانیbrunt (اسم)ضربه، بار، لطمه
لَطهمیدن.《 پارسی را پاس بِداریم》لَطمهپارسیِ اَرَبیده شُده اَز : لَت ، لَت وُ پار ، لَت وُ کوبآلمانی : leiden = رَنج کِشیدَن ، لَت وُ کوب یا پار شُدن وَ بَرای هَمین دَرد کِشیدَناِنگلیسی : loss , lost ... [مشاهده متن کامل] آلمانی : los = بی ، بِدونِبازسازی : لَتمیدَن ، لَتماندَنواژه سازی : لَتمه ، لَتمَنده ، لَتمَندِگی ، لَتمِش ، لَتمیده، لَتمیدِگی ، لَتمِش ، لَتمناک ، لَتمبار ، . . .+ عکس و لینک