لشکر

/laSkar/

    division
    army
    host

فارسی به انگلیسی

لشکر ارایی
tactics

لشکر امایی
logistics

لشکر هوایی
division

لشکر کشیدن
to lead

مترادف ها

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

army (اسم)
ارتش، سپاه، لشکر، گروه، جمعیت، صف، دسته

corps (اسم)
سپاه، لشکر، گروه، دسته، هیئت

پیشنهاد کاربران

واژه لشکر از فارسی میانه lškl ( /⁠laškar⁠/ ) ، از پروتو - هند - ایرانی *Hrakš - ، از پیش - هند - اروپایی *h₂lek - s - ( �حفاظت کردن� ) . سانسکریت रक्षति ( rakṣati ) را مقایسه کنید. لشکر در می شودالفرقة در ترکی می شوداُردو این واژه لشکر صد در فارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

عسکر
به اشتباه نوشته اید: برابر پارسی: لشگر
لشکر فارسی است و برابرِ آن �سپاه� است.
لشکر. [ ل َ ک َ ] ( اِ ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. ( منتهی الارب ) . قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . ( المعرب جوالیقی ص 230 ) . خیل . حشم . بهمة. ( منتهی الارب ) . حثحوث . قشون . سریة. ( دهار ) . رجل . جمیع. کتیبة. خمیس . زفر. زافره . صنتیت . ازور. فیلق . عجوز. غار. طحون . عرض [ ع َ / ع ِ / ع َ رَ ] . ( منتهی الارب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه ی ْ رفته شبان .
رودکی ( در مقام نفرین ) .
سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون .
ابوشکور.
شد آن لشکر و تخت شاهی به باد
چو پیچیده شد شاه را سر ز داد.
فردوسی .

گویی لشکر از راسگر و راهگرباشد به سپاهی که به راه می انداختند می گفتند و نام دیگرش کشون بود که به ترکی قشونش گفتند می بینیم که به کار. تن شتر نیز لشکر گفته
درای شتر خاست از کوچگاه
سرآهنگ لشکر درآمد براه .
نظامی .
لشگر گویا به چم دیگر نیز است
چهارش هزار اشتر از بهر بار
پس و پیش لشگر کشیده قطار
لشگر گویا گروه انبوه باشد
از پیوندهایش لشکر کش - لشکر بسیج لشکر ستیز - لشگر همال - لشگر زن - لشگر گشا - لشگر درا - لشکر همآورد -
سپاه . . . . ارتش . . . . جنود . . . .
لشکر یا لشگر واژه ای پارسی است
و کردی آن میشود ارتش در کردی ارتش هم میشود ارتش ارتش بزرگ ارتش کوچک
لَشکر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " لَشکر" می نویسد : ( ( لَشکر در پهلوی با همین ریخت بکار می رفته است. لشک ، در فرهنگ ها ، به معنی " پاره " آورده شده است . آیا می تواند بود که " لشکر " ریختی پساوندی از " لشک " باشد ، به معنی آنکه کارش دریدن و پاره کردن است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( از ایران و از تازیان لشکری
گزین کرد گرد از همه کشوری ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 284. )
در جایی دیگر می نویسد : " لشکر از دید ِ ف. مولر , ایرانشناس آلمانی زبان در سده ی نوزدهم از دو پاره ی رخشه کره raxša - kara ساخته شده بوده است . کره پساوندی است که در ریخت " گر " در پارسی کاربرد دارد و ستاک واژه رخشه به معنی " پاس می دارد " و " محافظت می کند " به کار می رفته است و همتای سانسکریت آن raks - ati بوده است . "
همان ص 428.
اگر واژه لشکر ریشه سانسکریتی نداشته باشد که ندارد، در این صورت می توان ترکیب فارسی لش - کر یعنی کُشنده و لاشه کننده برای آن در نظر گرفت. نظیر نام مردان و یا آماردان که به معنی آدمکشان است. دلیل درستی این گفته وجود کلمه معرب عسکر ( اسکر ) است که مرکب از کلمه اوستایی و ژرمنی اس ( آس ) که در نام کرکس= مرغ لاشه دیده میشود، به معنی لاشه و جسد کنار گذاشته شده و جزء کر ( کننده ) است یعنی در مجموع مترادف با لشکر است.

ارتش" سپاه" پاسداران
قوا

بپرس