لرزیدن


    flicker
    judder
    palpitate
    quake
    quaver
    quiver
    rock
    shake
    thrill
    tremble
    vibrate
    dodder
    pulsate
    jitter
    to tremble
    to shudder
    to shiver

فارسی به انگلیسی

لرزیدن از ترس
shiver

لرزیدن از سرما
shiver

لرزیدن به خود از شدت ترس
flinch

لرزیدن صدا
falter, waver

مترادف ها

shake (فعل)
تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن، بهم زدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، متزلزل کردن

thrill (فعل)
لرزیدن، بهیجان اوردن، بتپش دراوردن

dither (فعل)
لرزیدن، دودل بودن

grudge (فعل)
لرزیدن، غرغر کردن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به

flutter (فعل)
بال بال زدن، لرزیدن، پرپرزدن، در اهتزاز بودن، سراسیمه بودن، لرزاندن

throb (فعل)
زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن

palpitate (فعل)
تپیدن، لرزیدن، تپش کردن، تند زدن

flicker (فعل)
سوسو زدن، لرزیدن، پرپرزدن، در اهتزاز بودن

bog (فعل)
لرزیدن، در باتلاق فرو رفتن

tremble (فعل)
ترساندن، لرزیدن، لرزاندن، مرتعش شدن، لرزش داشتن، مرتعش ساختن

shudder (فعل)
لرزیدن، مرتعش کردن

shiver (فعل)
خرد کردن، لرزیدن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، مرتعش کردن

vibrate (فعل)
لرزیدن، نوسان کردن، تکان خوردن، جنبیدن، ارتعاش داشتن، مرتعش کردن، تموج داشتن

twitter (فعل)
لرزیدن، چهچه زدن

trill (فعل)
لرزیدن، چهچه زدن، جاری شدن، روان شدن، چرخیدن، با تحریر خواندن، پیچانیدن

quail (فعل)
ترسیدن، لرزیدن، دلمه شدن، پژمرده شدن، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، بی اثر بودن

dodder (فعل)
لرزیدن، تلو تلو خوردن

flinch (فعل)
عدول کردن، لرزیدن، شانه خالی کردن، بخود پیچیدن، دریع داشتن

quake (فعل)
لرزیدن، بهیجان امدن، لرزاندن، تکان خوردن، مرتعش شدن، لرزش داشتن

quiver (فعل)
لرزیدن، در تیردان قرار گرفتن، بهدف خوردن

wince (فعل)
لرزیدن، رمیدن، خود را عقب کشیدن، خود را لرزاندن و تکان دادن

پیشنهاد کاربران

رعش
shiver
لرزیدن: در پهلوی لرزیتن larzītan بوده است.
( ( گرفتار و زو دل شده ناامید
نَوان ، لرز لرزان به کردار بید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 222. )

ارتعاش

بپرس