لخت

/laxt/

    time
    while
    lax
    lean
    naked
    bare
    cut
    altogether
    bald
    inert
    leaden
    stark
    limp
    nude
    piece
    portion
    share
    part

فارسی به انگلیسی

لخت افزار
firmware

لخت شدن
bare, strip, unclothe, undress, to take off ones clothes, to undress(oneself)

لخت شنا کردن
skinny-dip

لخت لخت
in pieces, piecemeal, divided or cleft in parts

لخت مادرزاد
stark-naked

لخت و پتی
stark-naked

لخت و خالی
blank

لخت و عور کردن
strip

لخت و لم یزرع
bald

لخت کردن
denude, dismantle, strip, rob, undress, to strip(of ones clothes), to rob, to fleece

لخت کن
stripper

مترادف ها

picked (صفت)
پوست کنده، خاردار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده

bare (صفت)
ساده، اشکار، عریان، لخت، عاری

naked (صفت)
برهنه، عریان، لخت، پاک

nude (صفت)
برهنه، عریان، لخت

lumpish (صفت)
کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش

revealed (صفت)
لخت

پیشنهاد کاربران

واژه لخت
معادل ابجد 1030
تعداد حروف 3
تلفظ loxt
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عامیانه]
مختصات ( ~ . ) ( اِ. )
آواشناسی laxt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه لخت از ریشه ی واژه ی رُت سانسکریت است
واژه رُت از پراکریت به ارث رسیده است
از سانسکریتरक्त ( rakta ) . ( ratta ) , ( ṛt� ) .
است.
منابع ها. اقبال، صلاح الدین ( 2002 ) �رت�، در وحی پنجابی لغات ( به پنجابی ) ، لاهور: �عزیز پابلیشرز�.
"ਰੱਤ"، در فرهنگ لغت پنجابی - انگلیسی، پاتیالا: دانشگاه پنجابی، 2024
ترنر، رالف لیلی ( 1969 - 1985 ) �rakta��، در فرهنگ تطبیقی ​​زبان های هندوآریایی، لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد، صفحه 610
اقبال، صلاح الدین ( 2002 ) �رُت�، در وحی پنجابی لغات ( به پنجابی ) ، لاهور: �عزیز پابلیشرز�
فرهنگ سنسکریت - فارسی

لخت در برهنگی
لخت لوت
کویر لوت
در تورکی در یک معما چندین کلمه داریم همیشه . .
دوستی که یک مورد رو میاری تا بگی که لخت چیپلاک میشه این روش برای تورکی که هزاران کلمه داره پاسخگو نیست .
کویر لوت . . خالی برهنه
واژه لخت کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود ناقص در ترکی می شود چپلاک این واژه یعنی لخت صد درصد پارسی است.
منابع. فرهنگ لغت معین
H�bschmann, Heinrich ( 1897 ) Armenische Grammatik. 1. Theil: Armenische Etymologie ( in German ) , Leipzig: Breitkopf & H�rtel, page 157
...
[مشاهده متن کامل]

Ačaṙean, Hračʿeay ( 1973 ) , “լախտ”, in Hayerēn armatakan baṙaran [Armenian Etymological Dictionary] ( in Armenian ) , volume II, 2nd edition, a reprint of the original 1926–1935 seven - volume edition, Yerevan: University Press, page 260a

واژه لخت کاملا پارسی است چون در عربی می شود ناقص در ترکی می شود چپلاک این واژه یعنی لخت صد درصد پارسی است.
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لخت: برهنه، بِرَخنِه.
پای لخت: پای برهنه، پای برخنه.
آمده است پای برخنه در خواب راه رفتن، تعبیر خواب حج رفتن.

۱. [ لُ خ ت ] : یعنی برهنه و بی لباس - بی پوشش naked - nude
۲. [ لَ خ ت] : موی لَخت بعنی موی صاف Straight hair
۳. [لَ خ ت] : بدن لخت یعنی بدنی که ورزشکاری نیست و ضعیف و بی جونه. کسی که بدنش قوی ، ورزشکاری و سرحال نباشه در واقع لخته.
...
[مشاهده متن کامل]

یه لخته هم وجود داره که با خون میادش. یعنی خون بسته شده. خونی که روان و جاری و صاف نباشه

topless
اندک، بخش، برخ، جزء، جصه، قسم، قسمت، پارچه، پاره، تکه، قطعه، عمود، گرز، شلال، نرم، بی حال، رخوتناک، سست، دلمه، لخته، منعقد | برهنه، پتی، عریان، عور، لوت
لَخت : گرز پولادین
لخت بر هر سری که سخت کند
چون در طارمش دو لخت کند
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 490 )
:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " لخت" می نویسد : ( ( لخت به معنی پاره و بخش است و در معنی گرز نیز به کار رفته است . شاید ستاک واژه لش باشد که به گمان ، در " لشک" و " لشکر " نیز دیده می آید . " لخت " ریختی از " لش" می تواند بود ، به همان سان که ریختی دیگر از " بخت " " بخش " است و از " درخت " ، " درفش" ؛ . ریختی کوتاه شده از لخت " لت " است که آن نیز در معنی پاره به کار می رود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی گرز دارد چو یک لخت کوه
همی تابد، اندر میان گروه. ‏ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 316. )

عریان
بدون پوشش
ورت

بافتحه روی لام - فلسیت ـ لخت شدن پای سکته ای ها در دوران طلایی درمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس