لحیم

/lahim/

    solder
    soldering

فارسی به انگلیسی

لحیم گر
solderer, welder, solderer

لحیم گری
soldering

لحیم نرم
soft solder

لحیم کار
solderer

لحیم کاری
weld

لحیم کردن
braze, fusion, solder, weld, to solder

لحیم کردنی
weldable

مترادف ها

solder (اسم)
جوش، کف شیر، لحیم، وسیله التیام و اتصال

پیشنهاد کاربران

کید. [ ک َ /ک ِ ] ( اِ ) چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم وصل کنند، و آن را به عربی لحیم خوانند. ( برهان )
کبدا. [ ک َ ] ( اِ ) کبد. لحیم زرگری و مسگری باشد که به آن چیزها را وصل و پیوند کنند. ( برهان )
واژه لحیم
معادل ابجد 88
تعداد حروف 4
تلفظ lahim
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( لَ حِ ) [ ع . ]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی هوشیار
جوش، وسیله التیام و اتصال، کف شیر