کید. [ ک َ /ک ِ ] ( اِ ) چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم وصل کنند، و آن را به عربی لحیم خوانند. ( برهان ) کبدا. [ ک َ ] ( اِ ) کبد. لحیم زرگری و مسگری باشد که به آن چیزها را وصل و پیوند کنند. ( برهان )
واژه لحیم معادل ابجد 88 تعداد حروف 4 تلفظ lahim ترکیب ( اسم ) [عربی] مختصات ( لَ حِ ) [ ع . ] منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین واژگان مترادف و متضاد فرهنگ فارسی هوشیار