لحاظ

/lahAz/

    point of view
    respect
    notice
    attention

مترادف ها

light (اسم)
پرتو، تابش، وضوح، مشعل، سو، اتش، اتش زنه، نور، چراغ، فانوس، کبریت، برق چشم، سرگرم کننده غیر جدی، لحاظ

viewpoint (اسم)
نظر، دیدگاه، عقیده، دید، لحاظ، نظریه، نقطه نظر

perspective (اسم)
بینایی، منظر، روشن بینی، دید، مال اندیشی، چشم انداز، منظره، لحاظ، جنبه فکری، سعه نظر، مناظر و مرایا، تجسم شی، خطور فکر

phase (اسم)
وضع، منظر، صورت، پایه، مرحله، لحاظ، فاز، وجهه، دوره تحول و تغییر، اهله قمر

پیشنهاد کاربران

لحاظ. [ ل َ ] ( ع اِ ) دنبال چشم متصل به صُدغ. ( منتهی الارب ) . مؤخر عین. یعنی گوشه چشم که سوی گوش بود. و فی الخلاص ، لحاظ بالکسر؛ دنبال چشم. گوشه چشم از سوی گوش. ( دهار ) .
لحاظ. [ ل ِ ] ( ع اِ ) داغی است زیر چشم. ( منتهی الارب ) . داغ که بر گوشه ٔچشم اشتر نهند. ( مهذب الاسماء ) . || پر سترده از بال مرغ. ( منتهی الارب ) . || پر اعلای تیر. || نظر. جهت. جنبه. اعتبار. حیثیت.
...
[مشاهده متن کامل]

- از این لحاظ ؛ از این نظر. از این حیث.
- از لحاظِ ؛ از نظرِ. از جهت ِ.
لحاظ. [ ل ِ ] ( ع مص ) نگاه داشتن به چشم چیزی را. ( منتهی الارب ) . || ملاحظة. دیدن.
منبع. لغت نامه دهخدا

به جای واژه "لحاظ" بگوییم "نگاه، نِگَر، سو" و به جای "لحاظ کردن" بگوییم "در نگاه داشتن، نِگَرِش، در نِگَر داشتن".
برای نمونه:
نادرست:از این لحاظ این کار نادرست است.
درست تر:از این نگاه/نِگَر/سو این کار نادرست است.
...
[مشاهده متن کامل]

نادرست:این را هم لحاظ کنید.
درست تر:این را هم در نگاه داشته باشید.
"لَحاظ" واژه ای عربی است و بکاربردن از برابر پارسی اش بسیار کار بهتری است.
بدرود!

محاسبه
در نظر گرفتن رعایت کردن
بادرنظرگرفتن
بادرنطرداشت
در نظر گرفتن و مشاهده کردن شرایط برای زمانی در آینده