لجوج

/lajuj/

    intractable
    mulish
    obdurate
    obstinate
    balky
    bulldog
    contrary
    dogged
    hardheaded
    ornery
    pigheaded
    refractory
    stiff-necked
    stubborn
    sullen
    willful
    splenetic
    cussed
    pertinacious

مترادف ها

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

opinionated (صفت)
خود رای، خود سر، لجوج، مستبد

dogged (صفت)
ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج

obstinate (صفت)
خود رای، یک دنده، ستیز گر، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج

set (صفت)
دقیق، روشن، لجوج، واقع شده

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

stuffy (صفت)
اوقات تلخ، خفه، بد اخم، محافظه کار، دلتنگ کننده، لجوج

intractable (صفت)
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه

obstreperous (صفت)
دعوایی، پر سر و صدا، لجوج، پر هیاهو، غوغایی

pertinacious (صفت)
کله شق، لجوج، سمج

mulish (صفت)
ترشرو، کله شق، چموش، لجوج، قاطر مانند

obdurate (صفت)
بی عاطفه، سنگ دل، لجوج، سخت دل، سرخت

dour (صفت)
سخت، لجوج

irrefragable (صفت)
لجوج، تسلیم نشدنی، رد نکردنی، غیر قابل انکار و تکذیب

waspish (صفت)
کج خلق، لجوج، نیش دار، زنبور وار

پیشنهاد کاربران

به لری میشه لنجو
لجوج
جری
گستاخ
یک دنده . . . . . . یک پهلو . . . . . .
کسی که مخالف میل طرفش رفتار کند
ژکاره
بَد رَگ
غد. [ غ ُدد ] ( ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ی غدی است، یک دنده، لجباز.
مثال، چقدر غدی!
غد بودن از صفات رذیله است.
زنبور وار . نیش دار
سماجت
سخت سر _ سرسخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس