لجباز

/lajbAz/

    mulish
    obdurate
    obstinate
    ornery
    pigheaded
    stubborn
    pertinacious
    cross-grained
    perverse
    stiff-necked
    wrongheaded
    hard-nosed
    cussed

مترادف ها

headstrong (صفت)
خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز

پیشنهاد کاربران

یکدنده و بیشعور
دانستن کامل حقیقت و انکار آن از روی تکبر
فرد کم حوصله یا مغرور عصبی کل شق
کسی که چیزی را نمی پذیرد.
بی توجه
غد. [ غ ُدد ] ( ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ی غدی است، یک دنده، لجباز.
مثال، چقدر غدی!
غد بودن از صفات رذیله است.
خودرأ ی، ستیزه کار، عنود، کله شق، یک دنده، خیره سر
لجباز یعنی یک دندگی و پافشاری بر انجام عملی ناصحیح یا عدم انجام عملی صحیح و واجب.
لجباز به ترکی: کؤنَز یا دویون گفته می شود.
یکدنده
خیره
چشم سفید
مسردرانجام عمل خود، برخلاف نظردیگران عمل کردن، اسراربه تداوم عملی، سرسختی درتمام کردن موردی که درنظردیگران ناهنجار وناپسند، نرمش نداشتن درتغییرنظرخود، برخلاف نظرخواهان عمل کردن، به روش قبل ادامه دادن، کارقبلی رابازازسرگرفتن
Obstinate - stubborn
Selfish به معنیه خودخواه
خیره سر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس