لبالب

/labAlab/

    brimful
    chock-full
    replete
    filled to the brim

فارسی به انگلیسی

لبالب کردن
brim, fill

مترادف ها

flown (صفت)
پر، لبریز، لبالب

chock-full (صفت)
کیپ، پر شده، گرفته، لبالب، مالامال

پیشنهاد کاربران

جمله باکلمه لیوان ولبالب دریک جمله
filled/full to the brim ( =completely full )
در فکند معنی آن میشود انداخت
دمادم= لبالب. لب بلب. که تا دهانه ظرف برسد. مملو. پر. ( از یادداشت مؤلف ) :
بفرمود تا جام زرین چهار
دمادم بدادند بر گرگسار.
فردوسی.
چو جام نبیدش دمادم شود
بخسبد بدانگه که خرم شود.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی زبانی ابوهریره را پرسید دهاق چه باشد به پارسی جواب داد گفت دمادم. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 464 ) .
جان خاک شود به طَمْع جرعه
چون رطل طرب کشی دمادم.
خاقانی.
دمادم شراب الم درکشند
اگر تلخ بینند دم درکشند.
سعدی ( بوستان ) .
دمادم درکش ای سعدی شراب وصل و دم درکش
که با مستان مفلس درنگیرد زهد وپرهیزت.
سعدی.

به هم چسبیدن

بپرس