lab/ به گویش مازنی به معنی خم شده - خم شدن - پنهان شدن یا پنهان کردن چیزی -
درزبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�لپورLapur� به معنی لب میباشد ( البته واژگان کهن دیگری مثل�لوچLoch� و�لوLo� نیز به کار میرود ) . این واژه کهن واردزبانهای اروپایی شده ( انگلیسی، . . . ) و به صورت�لیپlip�
... [مشاهده متن کامل] به معنی لب در زبان انگلیسی به کارمیرود. این واژه کهن در زبان سانسکریت�لپlap� ودرزبان پهلوی بصورت�لپ، لف، لب، lap, laf, lab, . . . �به معنی لب به کارمیرود. درزبان کهن لری ترکیب�لوچ لپورloch e lapur� و همچنین�لوچ لوloch e lo� نیز به کار میرود. با این تفاسیر�lip در انگلیسی کوتاه و خلاصه شده واژه کهن�لپور� است. جالب اینجاست که خود واژه کهن �لوچ� به معنی لب نیز وارد زبان انگلیسی شده که در قسمت دیگر به این واژه آریایی نیز اشاره خواهم کرد. . . در زبان لری به لبخند�لوخن یا لوخنه� گفته میشود. . .
لب در سنسکریت: لپ lap ( گفتن ) و لپنه lapana ( دهان ) ؛ در مانوی و پهلوی: lab با همان معانی سنسکریت.
لب به زبان سنگسری
لوشِه losheh
لب واژه
معادل ابجد 32
تعداد حروف 2
تلفظ lab
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: lap] ‹دلو، لفچ، لفچه›
مختصات ( ~ . )
آواشناسی lab
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
نمایش تصویر لب
فارسی ب اینگلیسی
یاقوتک . [ ت َ ] ( اِ مصغر ) یاقوت کوچک . || کنایه از لب : دو چشمک پر ز بند چشم بندان دو یاقوتک همیشه خندخندان . بلعباس امامی .
لعل کهربا. [ ل َ ل ِ ک َ رُ ] ( ترکیب اضافی، اِمرکب ) کنایه از لب معشوق است. ( برهان ) ( آنندراج ) .
چکیده ، خلاصه ، مغز ، خرد
در گویش محلی استان فارس به لَب، لُو گفته می شود و جمع آن لُوها.
لب : در زبان پهلوی نیز لب تلفظ می شده در گیلکی لپ و در کردی با لفظ لوچ . لبه به قسمت بیرون زده ی هر چیزی گفته می شود . لبه از لب ه ترکیب شده و ه در آن پسوند شباهت می باشد به معنی لب مانند . این عضور بدن به خاطر اینکه از بدن به بیرون بر آمده با این لفظ خوانده شده . واژه لب در بسیاری از زبان ها همریشه می باشد . در زبان های زیر دقت کنید .
... [مشاهده متن کامل]
کردی : لچ ، ایتالیایی labbro
Fino al punto di farmi sanguinare le labbra. آنقدر بوسیدمش که از لب هام خون جاری شد.
فیلیپینی labi ، ازبکیLabios ، گالیسیایی Labios ، پرتغالی Labios ، تاجیکی Laboni ، لائوسی labrum
هوسیایی Lebe ،
فرانسویlevres مثال ( Mes levres me font mal. اما لبهام بدجور زخم شده )
ایرلندی ، گیلی اسکاتلندی Liopal ،
انگلیسی Lips ( لبهاشان یکسر سرد بود. their lips would touch )
آفریکانس lip ، تلوگوییLip ، دانمارکیLip ، سوئدیLip ، مالاگاسیاییLip ، نروژی Lip ، اسپانیاییLipoj
آلمانی Lippen بی رنگی لب ها و ناخن ها ( Verfarbung der Lippen, Fingernagel.
فریزی غربی ، لوگزامبورگی، هلندیLippen ، انگلیسیLips ، کورسیLips کاتالان Llavis ، لتونیایی Lūpas ، لیتوانیایی Lūpos
ب ) dudak
در زبان ترکی به لب" دوداق " ( dudak ) گفته می شود دوداق از مصدر دادماق ( چشیدن ، مزه کردن ، لب زدن ) گرفته شده دوداق وسیله چشیدن می باشد . به گونه هم یاناق گفته می شود به معنی کناری قسمتی که در کناره های صورت قرار گرفته
ترکمنی Dodaklar ، ترکی آذربایجانیDodaqlar ، ترکی استانبولیdudak ، ارمنیDudaklar ، قرقیزی eerin ( جدا شده از هم، شکافته )
سندی: لب ، اویغوری: لەۋ ، تاتاری Иреннәр ( دوداق )
توجه : در زبان های ترکمنی و آذربایجانی ، اعضای جفت بدن به شکل جمع آورده می شود مثلDodaqlar
ذهن هم میشه
شفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)