لاهوت

/lAhut/

    divinity
    the spiritual world
    theology
    heaven
    spirit
    moral theology

فارسی به انگلیسی

لاهوت گرائی
gnosticism

لاهوت نظری
dogmatic theology

مترادف ها

divinity (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، الهیات، خداوند، لاهوت

پیشنهاد کاربران

شبی گفتم :
من مرغ باغ ملکوتم نیِ نیِ ستان جبروتم گلی ز گلستان و شاخ شمشادی از بوستان و برگ سبزی هم اکنون در چمن زار لاهوتم/
گفتا بگو لا هو تم!
گفتم نی نی الله و هو هردو تم و گرد و غبارند ژاله آسا/
...
[مشاهده متن کامل]

رسوب کرده نشسته بر برگ های گل خیال، شب نم آسا/
گفتا بگو !
لا اله الا هو مساوی و همسان با لا اله الا الله/
گفتم :
گر از طرفین این تساوی پاک کنم لا اله الا/
آنگاه باقی مانند تنها دو کلمه ی هو و الله/
لذا بدین معنا: نه اله بلکه هو، نه اله مگر الله/
گفتا :
ای درویش مباش این همه غره به فهم و عقل و هوش خویش/ زینکه الله و هو همسنگند، دل ما می دانست آنرا ز پیش/
گفتم :
من نیم از عالم ناسوت و برهوت وز خمیر مایه اربعه یا چهارگانه ی خاک و آب و باد و آتش این دیار باقی با این دار و ساختار فانی/
گفتا:
ناسو و برَهو مانند الفاظ الله و هو هردو مات چو تَم و گرد و غبارند/ مثل تمثیل الف لام میم یا بره ی بی گناه عیسی هر دو بر روی صلیب یا بر سر دارند/
گفتم :
پس بیا گیانا !جانا !جونی جونم، جونی جونان یا جونی جون ها/تا باهم همه وقت عیش رانیم و باده کنیم نوش/ شاد و شکری باشیم زینکه نداریم چارقدو عمامه بر سر و چادر و عبا بر دوش/
گفتا:
صنما! ای دلربا با این چشمان آهویی با مردمک های آبی و سبز و مشکی با این گیسوان زیبا، فریب دهنده ی نگاه دیده ها گهی بلند و گهی کوتاه، گاهی خرمائی رنگ و گهی بلوند و گه سیاه/
از تو چه پنهان این سِر و راز ناگفته تاکنون که نگشته فاش بر دیگران و اجنبیان و بیگانگان/ در یک شب سرد زمستانی انزوای یخ زده ی تنهایی/ قصد ربودن جانم کرد تا اینکه در آخرین لحظات نومیدی یاد عشوه های گرم تو در خاطره وز گوشه ی دل نوشداروی امید و نجات و شفا نثار جسم و روح و روانم کرد/
گفتم :
پس دیگه بیا تا شب ها زیر نور لطیف مهتاب ها، ساکنان ساحل ها، نوازندگان ماهر و زبر دست و خوانندگان خوش صدا و زیبا بسی طناز تر از حوریان بهشتی برایمان نوازند آهنگ ها و خوانند ترانه ها/
گفتا:
نبود و نیست هرگز دل بریدن از آشیانه و کاشانه چنین که پندارند کاری سهل و ساده و آسان/ صنم و لعبت قدیمی را کنار انداختن و خو کردن دل بستن به لعبت و صنمی نو نباشد کار هر دل بی قرار/
گفتم:
این فکر و خیال و تصور در این سر و دل محدود و بی قرار من هرگز آرام نگیرند/ گفتا تا خودرا در فکر و خیال و تصور روشن در سر و دل بیکران پروردگارت به روشنی آفتاب نبینند/
تا اینکه سرانجام در باب ختم کلام آن شب هر دو با هم همدل و همصدا و هماهنگ بگفتا و بگفتم و بگفتیم :
ربَّنا ؛ ربا بنا، ای رب بانی ( طراح، معمار، بنا، سازنده، صانع، خالق، آفریننده، . . . . . . . )
تو ما را باطل عشره ای خلق نکرده ای، ما را بیهوده ده تائی نیافریده ای، لذا به قدرت و علم و حکمت و حُب و حیات بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش و به سبحانی یا به منزه بودن خود مارا از عذاب آتش در امن و امان نگهدار، ما و آنانیکه در حالت های ایستادن و نشستن و دراز کشیدن و تسبیح چرخاندن، الله را طوطی وار تقلید و ذکر نمیکنیم تا یاد آن نام در میدان رقابت با نام های دیگر در زبان های مختلف اقوام دیگر، در زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ سفت و سخت تر حفظ و نگهداری شود و زنده بماند، اما به نحوه ی خلقت السماوات و الارضین سبع و ما بینهُما یا چگونگی آفرینش آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست، بیشتر از پیش فکر میکنیم و می اندیشم و در مورد حقانیت یا حقیقت داشتن تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل《دنیا - برزخ - آخرت 》 هم بطور جدی تر از پیش شک و تردید دکارتی در سر و دل خود راه میدهیم و آنرا یقینن و مطمئنن یک راه بسیار کوتاه و میان بُر بیش نمی دانیم.

عالم غیب=جهان پنهان
برگرفته از واژه نامه ی ا. پرتو: گهان نوتاش
گهان= جهان
نوتاش= جاوید، سرمد
یا حق
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
لاهوت، نزد صوفیه حیاتی که ساریه است در اشیاء و ناسوت محل آن و ذلک الروح