drag (فعل)کاویدن، کشیدن، کشاندن، بزور کشیدن، سخت کشیدن، لاروبی کردن، با تور گرفتنdredge (فعل)لاروبی کردن، فشاندن
dredge ( در ته آب ) دنبال چیزی گشتن، ( در اعماق آب ) صید کردن، لایروبی کردنe. g. the harbor still is being dredged for iron scraps and sunken boatsهنوز مشغول تمیز کردن بندر از کشتی های غرق شده و آهن پاره ها هستند.+ عکس و لینک