labdanum, ladanum
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
لادن
پیشنهاد کاربران
اسم: لادن ( دختر ) ( فارسی، یونانی ) ( طبیعت، گل ) ( تلفظ: lādan ) ( فارسی: لادن ) ( انگلیسی: ladan )
معنی: گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی، گیاه این گل که علفی یا پایا و رونده یا بالارونده است و گل و برگ آن مصرف دارویی دارد، ( در قدیم ) نوعی صمغ گیاهی معطر، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) نام محلی که گودرز و طوس با پیران در آنجا جنگید، معرب از یونانی، قرمز، یا نارنجی
... [مشاهده متن کامل]
معنی: گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی، گیاه این گل که علفی یا پایا و رونده یا بالارونده است و گل و برگ آن مصرف دارویی دارد، ( در قدیم ) نوعی صمغ گیاهی معطر، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) نام محلی که گودرز و طوس با پیران در آنجا جنگید، معرب از یونانی، قرمز، یا نارنجی
... [مشاهده متن کامل]
لادن. [ دِ ] ( اِخ ) یکی از سه شعبه مشرقی رود گنگ. ( تحقیق ماللهند ص 131 ) .
لادن. [ دَ ] ( اِ ) لاذَن. عنبر عسلی. جنسی بود از معجونات و عطربرسان دوشاب. سیاه و خوشبوی بود ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ) . جنسی است از معجون بر مثال دوشاب و گونه ای عنبردار رسیده. ( نسخه اسدی ) . جنسی است از معجونهای خوشبو برنگ سیاه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . نوعی از عطر و بوی خوش بود و بر شکل دوشاب بسته باشد. ( صحاح الفرس ) . نوعی از مشمومات است یعنی بوی کردنی و آن مانند دوشاب سیاه باشد و آن را عنبر عسلی گویند و در داروها بکار برند و آن از زمین ریگستان حاصل می شود به این طریق که گیاهی که از زمین آن بروید به لادن آغشته باشد و بز آن گیاه را دوست می دارد و بهنگام چرا ریش و موی بز بدان آلوده می شود بعد از آن جدا می سازند و آنچه بر ریش بز آلوده باشد بهتر از آن است که بر موی ران و اعضای دیگر. گویند اگر در زیر دامن زنی که بچه مرده در شکم داشته باشد بخور کنند بچه مرده از مشیمه بیرون آید. ( برهان ) . لادن معروف و از مشمومات ( و از جمله ادهان است ) . ( نزهةالقلوب ) . جنسی است از معجونهای خوشبوی به رنگ سیاه چون عنبر و آنچه بدان ماند. ( اوبهی ) . صاحب ذخیره خوارزمشاهی لادن را از عطرها شمارد و گوید گرم است به درجه دویم و خشک به درجه اول لطیف و محلل و منضج و علت های رحم را سودمند بود و موی سیاه و قوی گرداند و ریش را نافع بود و برویاند. ابن سینادر قانون آرد: هورطوبة یتعلق بشعر المعزّی الراعیة و لحاها. ( قانون چ تهران ج 1 ص 203 ) . ابوریحان در صیدله گوید عربی است و به فارسی او را لادنه گویند و به هندی تبتر گویند. جالینوس گوید نباتی است که از او لادن سازند و او را نبات لادن گویند و گفته است لغت صحیح رومی اوقیستوس بود. یحیی و حسکی گویند لادن انواع است و جمله او را از شام نقل کنند و آنچه از جزیره قبرس حاصل شود نیکوتر بود نوعی از او سیاه رنگ بود به لون قار. بوی او به بوی عنبر ماند اوریباسیوس گوید نیکوترین آن است که رنگ اوبه سبزی مایل بود و خوشبوی باشد و چون به آب اندازند بگدازد و به دست چسبد. ریگ و خاک جزو او نباشد و به راتینج مشابه بود و قبرسی را اکثر این صفات بود. �جالینوس � در میامر آورده که اطبا را اتفاق است که لادن از ریش بز گشن متولد شود. روفس گوید نوعی از لادن در زمین عرب و حبشه و سند و هند از موی زنخ بز متکون شود از ماده و نر و اختصاص به گشن نکرده و گویند لذتی که در طعم اوست به آن سبب است که برگ نبات قیسوس را لذتی هست و بز را به آن الفت تمام باشد و در وقت چرا کردن دهنیتی که در او است بر موی زنخ او جمع شود پس گوید نباتی است که او را قسطس گویند و بز را بااو الفتی تمام باشد و چون بخورد شیره
... [مشاهده متن کامل]
لادن. [ دَ ] ( اِ ) لاذَن. عنبر عسلی. جنسی بود از معجونات و عطربرسان دوشاب. سیاه و خوشبوی بود ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ) . جنسی است از معجون بر مثال دوشاب و گونه ای عنبردار رسیده. ( نسخه اسدی ) . جنسی است از معجونهای خوشبو برنگ سیاه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . نوعی از عطر و بوی خوش بود و بر شکل دوشاب بسته باشد. ( صحاح الفرس ) . نوعی از مشمومات است یعنی بوی کردنی و آن مانند دوشاب سیاه باشد و آن را عنبر عسلی گویند و در داروها بکار برند و آن از زمین ریگستان حاصل می شود به این طریق که گیاهی که از زمین آن بروید به لادن آغشته باشد و بز آن گیاه را دوست می دارد و بهنگام چرا ریش و موی بز بدان آلوده می شود بعد از آن جدا می سازند و آنچه بر ریش بز آلوده باشد بهتر از آن است که بر موی ران و اعضای دیگر. گویند اگر در زیر دامن زنی که بچه مرده در شکم داشته باشد بخور کنند بچه مرده از مشیمه بیرون آید. ( برهان ) . لادن معروف و از مشمومات ( و از جمله ادهان است ) . ( نزهةالقلوب ) . جنسی است از معجونهای خوشبوی به رنگ سیاه چون عنبر و آنچه بدان ماند. ( اوبهی ) . صاحب ذخیره خوارزمشاهی لادن را از عطرها شمارد و گوید گرم است به درجه دویم و خشک به درجه اول لطیف و محلل و منضج و علت های رحم را سودمند بود و موی سیاه و قوی گرداند و ریش را نافع بود و برویاند. ابن سینادر قانون آرد: هورطوبة یتعلق بشعر المعزّی الراعیة و لحاها. ( قانون چ تهران ج 1 ص 203 ) . ابوریحان در صیدله گوید عربی است و به فارسی او را لادنه گویند و به هندی تبتر گویند. جالینوس گوید نباتی است که از او لادن سازند و او را نبات لادن گویند و گفته است لغت صحیح رومی اوقیستوس بود. یحیی و حسکی گویند لادن انواع است و جمله او را از شام نقل کنند و آنچه از جزیره قبرس حاصل شود نیکوتر بود نوعی از او سیاه رنگ بود به لون قار. بوی او به بوی عنبر ماند اوریباسیوس گوید نیکوترین آن است که رنگ اوبه سبزی مایل بود و خوشبوی باشد و چون به آب اندازند بگدازد و به دست چسبد. ریگ و خاک جزو او نباشد و به راتینج مشابه بود و قبرسی را اکثر این صفات بود. �جالینوس � در میامر آورده که اطبا را اتفاق است که لادن از ریش بز گشن متولد شود. روفس گوید نوعی از لادن در زمین عرب و حبشه و سند و هند از موی زنخ بز متکون شود از ماده و نر و اختصاص به گشن نکرده و گویند لذتی که در طعم اوست به آن سبب است که برگ نبات قیسوس را لذتی هست و بز را به آن الفت تمام باشد و در وقت چرا کردن دهنیتی که در او است بر موی زنخ او جمع شود پس گوید نباتی است که او را قسطس گویند و بز را بااو الفتی تمام باشد و چون بخورد شیره
... [مشاهده متن کامل]
از گلها