قید

/qeyd/

    adverb
    press
    cramp
    tie
    bond
    obligation
    stipulation
    reservation
    condition
    restriction
    restraint
    care
    anxiety
    chain
    constraint
    encumbrance
    fetter
    inhibition
    limitation
    provision
    yoke
    clamp
    careadverb

فارسی به انگلیسی

قید تاکیدی
intensifier

قید در قرارداد
proviso

قید شده
stated

قید قرارداد
reservation

قید مطلق
positive

قید موکد
intensifier

قید و بند
lid, shackle, trammel

قید و شرط
qualification, string

قید و شرط دار
provisory

قید کردن
provide, state, to stipulate

قید کردن در قرارداد
stipulate

مترادف ها

qualification (اسم)
صلاحیت، صفت، شرط، قید، وضعیت، توصیف، شرایط

trouble (اسم)
سختی، ازار، قید، زحمت، مزاحمت، خارش

assurance (اسم)
گرفتاری، اطمینان، گستاخی، خود رایی، خود سری، تعهد، تضمین، بیمه، ضمانت، قید، پشت گرمی، خاطرجمعی، وثیقه، گروی، دلگرمی

stipulation (اسم)
قرار، تصریح، قرارداد، قید، شرط ضمن عقد

bond (اسم)
کفیل، پیوستگی، قرارداد، بند، ضمانت، قید، ضمانت نامه، اوراق قرضه، رابطه، زنجیر، قرارداد الزاماور، عهد و میثاق

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

shackle (اسم)
پا بند، قید، مانع، دست بند، غل

clog (اسم)
پا بند، قید، کنده، ترمز، کلوخه

fetter (اسم)
پا بند، قید، مانع، زنجیر، بخو

tie (اسم)
علاقه، بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربط

constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

reservation (اسم)
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی

rocker (اسم)
قید، روروک، چوب زیر گهواره، صندلی گهواره ای، غلتانک، کفش یخ بازی، لاوک خاکشویی

hamper (اسم)
قید

bridle (اسم)
دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان

manacle (اسم)
بند، قید، زنجیر، دست بند، بخو

care for (اسم)
قید

encumbrance (اسم)
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار

modality (اسم)
شرط، قید، چگونگی، ماهیت، کیفیت، عرضیت

proviso (اسم)
شرط، بند، قید، جمله شرطی

پیشنهاد کاربران

قِید: برای تکمیل فعل و صفت در جملات به کار می رود ولی حذف آن خللی در جمله ایجاد نمی کند. در معنای عام قید به معنای هدف، تعهد و شرط انجام کار است.
" آوند"
در دستور زبان واژه ی آوند به چم ظرف نیز می تواند جایگزین خوبی به جای قید باشد ، قید هم همان ظرف زمان و مکان و. . . است.
حبس، زندان ، اسارت:
ز توک مست تو عالم خراب است
به قید زلف تو خلقی گرفتار
فرالاوی
منبع:شاعران بی دیوان به کوشش محمود مدبری
قِید مُقیَّد عقیده قاعده وقایع واقعیت واقعه قائد لاقید، قید و بند. کلمات هم ریشه ای هستند که به لحاظ مفهومی همدیگر را همپوشانی می کنند و راستای مفاهیم را برای ما به جریان می اندازند.
در ساعت های عقربه دار به اون پین و ستون مرکز کار که عقربه ها به اون بند هستند و به گرد اون می چرخند و یک سیستم و نظمی در زمانبندی رو برای ما ایجاد می کنند قید کار می گویند. در واقع عقربه ها مُقَیَّد یا بند به اون قید می باشند. و قید هر کاری قاعده اون کار هست. و قاعده هم حقیقتی است که اگر به واقعیت منتهی شود انفجاری از نور و آگاهی و علم در وجودمان ایجاد می شود. به هر حال قاعده کلمه ای هست که در کنار کلمه قانون بیشتر استفاده می کنیم. در واقع هر سیستم و سازمانی و یا شخصی، مُقَیَّد به یک قیدی می باشند و بر مبنای یک قاعده و قانون هویت می یابد و به کار و حیات خود ادامه می دهد. قید و قانون یک مسئله ذاتی و حیاتی هست که خداوند متعال در دل طبیعت قرار داده است. که اگر هم به سبک ما انسانها نانوشته باشد و ما اون رو درک نکنیم ولی وجود دارد و تمام سیستم حیات هستی و جهان گیتی حول اون محور و قاعده و قانون در حال کار و چرخش هست. و این نه تنها یک مسئله اخلاقی بلکه یک مسئله علمی هست که تمام خلایق هستی از این قائده خلق شده است. قید اولویت اول حیات هستی هست. و به نظر من قید خود خداوند متعال هست. و این مسیله قید چون اولویت کار می باشد مسیله ولایت و ولی و اولویت در هر کاری را برای ما ایجاد می کند. یعنی اَهَم و مهم کردن کارها ، اول و دوم کردن مسائل ، ترتیب بندی و نظم در کارها در تمام رشته های علمی. این قوانین و قوائد ذاتی هستی اگر درک شود و رعایت شود و پایبند به این قوانین و قوائد ذاتی باشیم تمام تنازعات و این همه حیف و اصراف ها خرابی ها و آلودگی ها و این ظلم و ستمی که در حق انسانها می شود از بین خواهد رفت.
...
[مشاهده متن کامل]

نهایت کار اینکه، این مطالبی که با این کلمات تقریر و تحریر شد یک روال و رویه ایده آلی را برای ما نمایان می کند و همیشه مسایل و موانعی هست که امکان رسیدن به این ایده آل ها را برای ما با مشکلات مواجه می کند . اینجاست که مسایل دیگری نمایان می شود که نیاز به علم ایدوئولیک دارد. مثل فداکاری، دستگیری، حمایت پشتیبانی، درک نمودن، سختی ها، خستگی ها و . . . از این دست مسائل.

قید کلمه یا گروهی از کلمات است که به فعل یا صفت یا مسند، مفهومی دیگر را علاوه بر مفهوم خود اضافه می کند. مانند جمله �بابک تند رفت� که تند کیفیت فعل �رفتن� را نشان می دهد.
بند، بست ( دیداری )
چارچوب ( رفتاری )
کارزاب ( زبان شناسی ) همان گونه که زاب ( صفت ) ویژگی یک واژه را می شناساند. کارزاب ( قید ) هم ویژگی یک کارواژه ( فعل ) را می شناساند. از این رو واژه کارزاب میتواند درخور آن باشد.
قید در دستور زبان: واژه ای تغییر ناپذیر که به جمله یا واژه ی دیگری معنای تازه ای می دهد. همتای پارسی واژه ی عربی قید، اینهاست: 1ـ واژه ی سغدی ویت veyt ؛ 2 ـ واژه ی مانوی زیگ zig.
قِید: [دستورِ زبان] بستواژه، بندواژه
واژه قید
معادل ابجد 114
تعداد حروف 3
تلفظ qeyd
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قَید، جمع: قُیُود و اَقیاد]
مختصات ( ق ) [ ع . ]
آواشناسی qeyd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
پیشنهاد من واژه زاب کُنِش است.
به ماناک ( معنی ) زابی ( صفتی ) که کُنِش ( فعل ) را می گُواساند ( توصیف می کند ) .
گاث / گات / گاه / گه / گوت / گفت / گیت / قید همگی به چم قید کنونی هستن با قید ( ذکر ) مثالی نشان میدهم.
گاث های زرتشت = گفته های زرتشت / ذکرهای زرتشت
چرا گاث یا گات را ذکر یا همان قید نوشتم؟
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان لاتین ما واژه got را به چم فراموشی داریم که البته منظور یاد یا همان قید و ذکر می باشد و وقتی میگوییم چیزی یادم رفت = چیزی را از ذکر بردیم => قید یا ذکر نشان یادآوری می باشد و گوته یا گفته همان اذکار می باشد به چم نشانه ها یا همون گفته ها و همین گات ها را ما در گاه شماری داریم و گاهشماری به چم ذکرنویسی و نشانه گذاری روزهاست که در ان جزییات قید می شود => فهمیدیم قید همان گوت و قوت و قیت و قید می باشد که سزاوارست نگه داری شود یا به گاث یا گات و . . . بکار رود.
قلان چیز را گات کن = قید کن
گاتشو بزن = قیدشو بزن
و. . .

قید واژه ای عربی است و پارسی جایگزین آن، واژه ی سُغدی ویت veyt می باشد.
قید کردن = ثبت و درج کردن
وابسته بسته شده متکی
قید زمان
هنوز، در اصطلاح دستوریان، قید زمان مختص و مفرد است و اهل لغت آن را “تاکنون” و “تا حالا” و “تا این زمان” معنی می کنند. اما باید توجه داشت که همواره این چنین نیست و معانی گسترده تری، فراتر از آنچه اهل لغت گفته اند، از این قید دریافت می شود، برای روشن شدن مفاهیم مختلفی که از هنوز در سیاق های مختلف دانسته می شود، نگاهی می افکنیم به دیوان حافظ. و به کمک شعر لسان الغیب شیراز معانی مختلف این قید را توضیح می دهیم.
...
[مشاهده متن کامل]

۱ ) هنوز غالبا به همان معنی است که اهل لغت گفته اند، یعنی به معنی تاکنون و تا حالا و…:
برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز
برامیدِ جام لعلت دُردی آشامم هنوز
یعنی: “تاحالا کامم برنیامده” و “تا این زمان دردی آشام هستم”.
۲ ) در موارد گفته شده هنوز سیاق جمله و فعلی را که معنی حال می دهد تاویل به گذشته می کند، مثلا:
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف درازت به سر نمی آید
در بیت بالا فعل مضارع “به سرنمی آید” یعنی: “تا این زمان به سر نیامده است. ”
۳ ) در مواردی هنوز در کنار فعل مضارع دلالت بر دوام و پیوستگی دارد، مثل این بیت دیگر حافظ:
گنج قارون که فرومی رود از قهر هنوز
صدْمه ای از اثر غیرت درویشان است
“فرومی رود از قهر هنوز” یعنی: “همچنان و علی الدوام این گنج فرومی رود. ”
۴ ) در موارد اندکی هنوز در متون کهن در کنار فعل مستقبل به کار رفته است. بر اساس زبان معیار امروز قید “هنوز” نباید در مورد آینده به کار رود، مثلا ما نمی گوییم: “هنوز سفر نخواهم کرد” و “هنوز خوشحال نخواهی شد” و. درست این عبارات در زبان امروز “هنوز سفر نکرده ام” و “هنوز خوشحال نشده ای” است. اما پیشینیان احیانا هنوز را در سیاق فعل مستقبل به کار برده اند، مثل این بیت حافظ:
روز اوّل رفت دینم درسرِ زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
چنان که می بینیم حافظ “چه خواهد شد هنوز” گفته که طبق زبان معیار امروز ظاهرا پذیرفته نیست و حتی ممکن است کسانی بر حافظ به دلیل این کاربرد خرده بگیرند. اما باید توجه داشت که در این موارد معنی هنوز دیگر همان معنای رایج نیست و معنی “زین پس” و “از این به بعد” و “همچنان” از آن استنباط می شود.
در بیت حافظ “تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز” یعنی: “باید ببینیم که از این پس در این سودا و عشق سرانجام من به کجا خواهد رسید!”
پیش از حافظ کاربرد هنوز را در کنار فعل آینده در سخن خاقانی، هم می بینیم:
جوی دل رفته دار خاقانی!
کآب دولت هنوز خواهد بود
یعنی: همچنان آب دولت و اقبال در جریان خواهد بود.
براساس آنچه گذشت قید زمان هنوز بسته به کاربرد آن در سیاق جملات و افعال گذشته و حال و آینده معانی متفاوتی را می رساند.
این مجملی بود در معنی قید هنوز و معانی مختلفی که در سیاق های مختلف عارض آن می شود.

‏بَندال = قید
بَندالیدن = مقید کردن
بَندالیده = مقید
{بَندال: بَند پسوند همانندی �ال�. این واژه در چنگال، گودال، کَندال ( در لری به چم چاله بزرگ ) و . . . . رویهمرفته به چم چیزی که همچون بند شما را مقید می کند}
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
بند _ وابستگی
Constraint
جیغ
Such as
Adverb of frequency
Adverb of intensifire
Adberb of time
Adverb of manner
Adverb of time
Adverb of place
شرط
در گفتار لری :
قِیدی نیست = چیزی مهمی نیست، گرفتاری بزرگی نیست
زمانی که بچه ای زمین می افتد یا آسیب کوچکی می بیند یا زمانی که کسی از پیشامدی نگران است برای دلداری او می گویند قیدی نیست.
. . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

قِید بندی ندارد = پایبندی ندارد
. . . . . . . . . .
مُقِیِد نیستم = نگران نیستم
زمانی که کسی به دیگری می گوید اگر چنین و چنان شد؟ ، دیگری در جواب می گوید مُقِیِد نیستم به مَنای نگران نیستم یا آن چیز برایم سخت نیست یا مهم نیست یا نگرانی و درگیری فکر و گرفتاری ام آن چیز نیست.

خواهشمندم که �بست� را از فهرست مینوهای ( معانی ) �قید� ، کنار بگذارید ؛ چون �بست� برابر ( معادل ) خوبی برای واژهء عربی �صفت� است.
در زبانشناسی
قید : برکنش
قید زمان
هنوز، در اصطلاح دستوریان، قید زمان مختص و مفرد است و اهل لغت آن را “تاکنون” و “تا حالا” و “تا این زمان” معنی می کنند. اما باید توجه داشت که همواره این چنین نیست و معانی گسترده تری، فراتر از آنچه اهل لغت گفته اند، از این قید دریافت می شود، برای روشن شدن مفاهیم مختلفی که از هنوز در سیاق های مختلف دانسته می شود، نگاهی می افکنیم به دیوان حافظ. و به کمک شعر لسان الغیب شیراز معانی مختلف این قید را توضیح می دهیم.
...
[مشاهده متن کامل]

۱ ) هنوز غالبا به همان معنی است که اهل لغت گفته اند، یعنی به معنی تاکنون و تا حالا و…:
برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز
برامیدِ جام لعلت دُردی آشامم هنوز
یعنی: “تاحالا کامم برنیامده” و “تا این زمان دردی آشام هستم”.
۲ ) در موارد گفته شده هنوز سیاق جمله و فعلی را که معنی حال می دهد تاویل به گذشته می کند، مثلا:
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف درازت به سر نمی آید
در بیت بالا فعل مضارع “به سرنمی آید” یعنی: “تا این زمان به سر نیامده است. ”
۳ ) در مواردی هنوز در کنار فعل مضارع دلالت بر دوام و پیوستگی دارد، مثل این بیت دیگر حافظ:
گنج قارون که فرومی رود از قهر هنوز
صدْمه ای از اثر غیرت درویشان است
“فرومی رود از قهر هنوز” یعنی: “همچنان و علی الدوام این گنج فرومی رود. ”
۴ ) در موارد اندکی هنوز در متون کهن در کنار فعل مستقبل به کار رفته است. بر اساس زبان معیار امروز قید “هنوز” نباید در مورد آینده به کار رود، مثلا ما نمی گوییم: “هنوز سفر نخواهم کرد” و “هنوز خوشحال نخواهی شد” و. درست این عبارات در زبان امروز “هنوز سفر نکرده ام” و “هنوز خوشحال نشده ای” است. اما پیشینیان احیانا هنوز را در سیاق فعل مستقبل به کار برده اند، مثل این بیت حافظ:
روز اوّل رفت دینم درسرِ زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
چنان که می بینیم حافظ “چه خواهد شد هنوز” گفته که طبق زبان معیار امروز ظاهرا پذیرفته نیست و حتی ممکن است کسانی بر حافظ به دلیل این کاربرد خرده بگیرند. اما باید توجه داشت که در این موارد معنی هنوز دیگر همان معنای رایج نیست و معنی “زین پس” و “از این به بعد” و “همچنان” از آن استنباط می شود.
در بیت حافظ “تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز” یعنی: “باید ببینیم که از این پس در این سودا و عشق سرانجام من به کجا خواهد رسید!”
پیش از حافظ کاربرد هنوز را در کنار فعل آینده در سخن خاقانی، هم می بینیم:
جوی دل رفته دار خاقانی!
کآب دولت هنوز خواهد بود
یعنی: همچنان آب دولت و اقبال در جریان خواهد بود.
براساس آنچه گذشت قید زمان هنوز بسته به کاربرد آن در سیاق جملات و افعال گذشته و حال و آینده معانی متفاوتی را می رساند.
این مجملی بود در معنی قید هنوز و معانی مختلفی که در سیاق های مختلف عارض آن می شود.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس