قوه

/qovve/

    cell
    battery
    faculty
    index
    sinew
    strength
    zap
    power
    force
    energy
    exponent
    authority

فارسی به انگلیسی

قوه ابتکار
invention

قوه اجراییه
executive power

قوه ادراک
understanding

قوه اش نمی رسدکه
he is not strong enough to..., he cannot afford to..

قوه الهام بخش
muse

قوه انقباظ
contractile force

قوه ای
exponential

قوه باصره
eyesight

قوه باه
potency

قوه باه دار
potent

قوه تخیل
imagination

قوه تمدد
tensile force

قوه تمیز
sanity

قوه خلاقانه
inventiveness

قوه دادن
to strengthen

قوه دافعه
repellent force

قوه ضابطه
retentive faculty

قوه قاهره
act of god

قوه قضاییه
judicature, judiciary

قوه کهربایی
electricity

مترادف ها

strength (اسم)
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه

پیشنهاد کاربران

"توان بینهایت و بانهایت" از فارابی.
"القوه المتناهیه و غیر المتناهیه" از بابا یار.
"قوهء تو را ندارم، توانایی تو را ندارم. "را به یک پنداشت به کار می بریم.
واژه قوه
معادل ابجد 111
تعداد حروف 3
تلفظ qovve
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قوَّة، جمع: قُوّات و قُوی]
مختصات ( قُ وِّ ) [ ع . قوة ] ( ا ِ . )
آواشناسی qovve
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی معین
توان ، نیروی حرکت
قوه: نیروی که در ذات انسان یا در طبیعت نهفته است
قوه داشتن یعنی توانستن، قادر بودن ، امکان داشتن، دلیل در دست داشتن
در معنای خاص [ توانِ ذاتی ]
اما در معنای عام و عُرف [ قدرت ، نیرو ، باطری و. . . ]
شاد باشید و مانا✒️
کلمه ( قوه ) به معنای هر چیزی است که با وجودش کار معینی از کارها ممکن می گردد، و در جنگ به معنای هر چیزی است که جنگ و دفاع با آن امکان پذیر است ، از قبیل انواع اسلحه و مردان جنگی با تجربه و دارای سوابق جنگی و تشکیلات نظامی .
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه
باطری قلمی
یعنی زور، توانمند
قدرت، زور بازو
Organ of state
کلمه ی قوه عربی، کلمه ی انباره فارسی و کلمات پیل و باتری فرانسوی است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس