قوَّة: قُوَّة به نیرویی گویند که تمام شدنی نیست و هر قدرتی که تمام یا ضعیف شود قُوَّة گفته نمی شود.
نهاد، 
مانند نهاد کارگزار یا انجامگر به جای قوه ی مجریه!
"توان بینهایت و بانهایت" از فارابی. 
"القوه المتناهیه و غیر المتناهیه" از بابا یار. 
"قوهء تو را ندارم، توانایی تو را ندارم. "را به یک پنداشت به کار می بریم.
واژه	قوه
معادل ابجد	111
تعداد حروف	3
تلفظ	qovve
نقش دستوری	اسم
ترکیب	 ( اسم ) [عربی: قوَّة، جمع: قُوّات و قُوی]
مختصات	 ( قُ وِّ ) [ ع . قوة ] ( ا ِ . ) 
آواشناسی	qovve
الگوی تکیه	WS
شمارگان هجا	2
منبع	فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی معین
توان ، نیروی حرکت
قوه: نیروی که در ذات انسان یا در طبیعت نهفته است
قوه داشتن یعنی توانستن، قادر بودن ، امکان داشتن، دلیل در دست داشتن
در معنای خاص [ توانِ ذاتی ]
اما در معنای عام و عُرف [ قدرت ، نیرو ، باطری و. . . ]
شاد باشید و مانا✒️
کلمه ( قوه ) به معنای هر چیزی است که با وجودش کار معینی از کارها ممکن می گردد، و در جنگ به معنای هر چیزی است که جنگ و دفاع با آن امکان پذیر است ، از قبیل انواع اسلحه و مردان جنگی با تجربه و دارای سوابق جنگی و تشکیلات نظامی . 
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه
باطری قلمی
یعنی زور، توانمند
قدرت، زور بازو
Organ of state
کلمه ی قوه عربی، کلمه ی انباره فارسی و کلمات پیل و باتری فرانسوی است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)