قوم و خویش


    family
    kindred
    kinfolk
    people
    relation
    relative
relative(s)

مترادف ها

folk (اسم)
گروه، مردم، خلق، ملت، قوم و خویش

kin (اسم)
قوم و خویش، خویشاوند، خویش و قوم، خویشی

پیشنهاد کاربران

قوم وخودش در واقع دو واژه جدا از هم ونزدیک هم هستند به این دلیل جدا هستند که اقوام یعتی کسانی که ازنزدیکان هستندولی به دلیل اینکه از پدری بخاطر خونی بودن نیستند قوم محسوب می شوند مانندعمه وفرزندان خاله
...
[مشاهده متن کامل]
وفرزندان همچنین دایی ودیگرمنسوبین . اما خویش به کسانی گفته میشود که ازطرف پدری باشندیعنی هم خون واین چقدردرست است که میگویندهرفردنژادش از پدراست نه مادر پس خویشان مانندعمو وفرزندان وکسانی که هم فامیل هستندازلحاظ پدر به آنها خویش می گفتند. این فقط نظرمن است ولی ازنظرعلمی چقدردرست است که نژادونسب ازپدرباشدرا اهل علم می دانند. موفق باشید

خویش و تبار. [ خوی / خی ش ُ ت َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قوم و خویش . منسوبان . نزدیکان . عشیرة : ز کین و مهرش چون خلق ساعة اندر ملک همی فزاید خویش و تبار آتش و آب . ابوالفرج رونی .
کس و کار

بپرس