قول دادن


    assure
    commit
    plight
    pledge
    promise
    warrant
    to promise

فارسی به انگلیسی

قول دادن به طور رسمی و کتبی
covenant

مترادف ها

promise (فعل)
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن

undertake (فعل)
عهده دار شدن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، قول دادن، متعهد شدن، تعهد کردن، متقبل شدن

پیشنهاد کاربران

قول یک واژه آذری به معنی دست هستش و قول دادن یجورایی معنیش میشه دست دادن یا پیمان بستن
همان گونه ک دوستمان در بالا گفته واژه پدیس دادن به چم قول دادن هست
زبان دادن
زبان را گروگان کردن
مثال:
زبان را به پیمان گروگان کنم، شما را زبان داد باید همان
پذیرفتن
استاد من قول میدم دیگه تکرار نشه
پَدیس = قول، وعده، وعید
پَدیس دادن = قول دادن
بن خان: فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، حسن دوست
#پارسی دوست
قول دادن
قرار دادن
Promise یعنی قول دادن

بپرس