قوس

/qows/

    arc
    arch
    bow
    bucket
    curve
    meniscus
    sagittarius

فارسی به انگلیسی

قوس اورتا
arch of the aorta

قوس تربیع
quadratrik, quadratrix

قوس خارجی
extrados

قوس داخلی
intrados

قوس دار
hooked, vaulted

قوس دار شدن
bow, camber, hook
turn

قوس دار کردن
bow, camber, hook

قوس روبه بالا
upturn

قوس زدن
arc, curve, round, sweep

قوس قزح
rainbow

قوس مانند
bowllike

قوس و جنه
cheekbone

قوس و قزح
rainbow

قوس وار حرکت کردن
swing

قوس کف پا
arch

مترادف ها

bow (اسم)
سجود، قوس، کمان، تعظیم

arc (اسم)
قوس، کمان، هلال، جرقه، خم، خرپشته

arch (اسم)
قوس، کمان، طاق

chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

archer (اسم)
قوس، کماندار، تیرانداز، کمانگیر، کمان کش، صورت فلکی قوس

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی این واژه تاگ هست که واژه طاق عربی هم از همین میاد برای همین به طاق بستان میگن طاق بستان و به چم طاقی که امروزه مینگریم نیست چرا که چمش دگرگون شده مانند واژه نژاد که به چم اصل هست ولی اکنون چمش چیز دیگریست طاق بستان هم به چم قوس بستان هست به یاد قوسی که بالای سازه هست
نیم دایره 180درجه را قوس یا غوص فرقی نمیکند و غواص و غاصی گوهر در دریا هم از حرکت وشیرجه انحنا مانند صدو هشتاد درجه ای است در قدیم که ماسک و اکسیژن نبود فرد غاصی با یک شیرجه صدوهشتاد درجه گوهر را شکار
...
[مشاهده متن کامل]
و فورا باز همانگونه به انحنا بروی آب می آمد چون عرب در کنایه گفتن و ادای سین باصاد و ث و زظ ذض مهارت خاص دارد و یک پارس اصلا نمیتواند متفاوت ادا کند ولی باز خداوند اندیشه برتری به پارس عنایت کرده که با هوش خود قاضی وغازی وغاذی غاظی را میداند و درک میکند ولی عرب وقتی املا میگوید شاگرد متوجه چگونگی آن میشود الان تاجیکستان شاعران ماهر و استادی دارد ولی به الفبای عربی هیچ علاقه ای ندارد و خدائیش ای کاش ما هم هفتاد سال کمونیست را تحمل میکردیم تا الان حافظ و مولانا را با الفبای سیرلیک روسی راحت میخواندیم نه اینکه دکترای ادبیات ما یک رباعی خیام را نمیتونه باحروف عربی بخواند

همتای پارسی این واژه ی عربی شده، این واژه ی سغدی است:
ژون žun.
کوژ
نمونه:
. . . آن کوژ ( قوس ) هُذلولی که آن گلوله در آسمان می بایست می پیمود در توان چنان دستگاه پرتابی نبود.
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_65. html
واژگانِ ( قوز، قوس ) خود برگرفته از واژه ( کوژ ) می باشند و خودِ واژه ( کوژ ) از واژه اوستاییِ ( کئوژدَ ) برگرفته شده است. در زبان اوستایی واژه ( کئوفَ ) و در زبان پهلوی واژه ( کوف ) به چمِ ( کوه ) با واژگان ( کوژ، قوز ) از یک ریشه می باشند واین واژگان با واژه اوستاییِ ( گئوشَ ) یا همان ( گوش ) همریشه می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه هایِ 347 و 348 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) و در رویه یِ 118 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) آمده است:

قوسقوس
این واژه با ریشه ای پارسی است.
"قوز، قوس" در ( ترکی ) ، قوس در ( عربی ) بر گرفته از واژه ی《فارسی گوژ، کوز، کوژ، 》 و از ریشه ی "کژ"هستند. این واژه در پارسی پهلوی هم وجود دارد.
این واژه به شکل قوس به عربی راه رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی قوس در عربی به همین شکل وارد ترکی شده و به شکل《 قوساخ یا قوسا 》 بکار رفته است، که در گذر زمان به" قوزاخ یا قوزا "تبدیل شده.
🚫در زبان ترکی به خم یا کژ ( کج ) ="اَیری" می گویند. 🚫
همچنین واژه گوز ( چشم ) در ترکی نیز از همین واژه ی فارسی گرفته شده.
در زبان فارسی گوژ مترادف های زیادی دارد:
گوی ( توپ )
کوژ ( برامده )
کج ( کژ )
کمان ( خم )
جوز ( گردو )
گرد ( دایره )
کوه ( کوژ سطح زمین )
کژواره= ( برامده، کمانه )
گوژیدن = خمیدن.
غوژ کردن ( لری ) =گِرد شدن ازسرما
( قوز ) که برای کمر میگویند ، گوژپُشت
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
《این واژه از زبان پارسی، به زبان های دیگر راه یافته. 》

منحنی، خمیده، گنبدی، کمانی، طاق،
قوس ( Arch ) [ اصطلاح کفاشی]: قسمت میانی، باریک و خمیده کفش که قوس پا روی آن خم می شود.
( قوس ) معربِ واژه ی پارسیِ ( گوژ ، کوژ ، کوز ) به معنای خمیدگی .
نمونه ی دیگر واژه ی ( قوز ) که برای کمر میگویند ، گوژپُشت .
انحنا، خم، شیز، کمانه، کمان، وتر، طاق، آذرماه

این کلمه از واژه ی آکدی qaštu ( قاشتو ) می آید که به معنی منحنی می باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس