قوت لایموت


    pabulum
    scanty food just enough to keep one alive

مترادف ها

aliment (اسم)
رزق، غذا، قوت لایموت

پیشنهاد کاربران

آجر شده قوت لایموتی که منم
فریاد وهوار از سکوتی که منم
آتش شده سهم جنگل خاک آلود
ای ابر ببار بر بلوطی که منم
خواجه بار. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] ( اِ مرکب ) طعام بقدر حاجت که آن رابعربی قوت لایموت خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
بخور و نمیر
قوت . . . توشه . . . . نان . . .
نان
مقدارخوراک اندکی راگویند که انسان راازمرگ ومردن حفظ نماید

بپرس