شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
قُبَه داری:توان داری.
قُبَه نداری:توان نداری.
به زبانش لری؛قوه:گوه؛گاوه.
دل گاوه، دل گوه ، گوه:دل قوه ، قوت قلب.
قُبَه نداری:توان نداری.
به زبانش لری؛قوه:گوه؛گاوه.
دل گاوه، دل گوه ، گوه:دل قوه ، قوت قلب.
واژه قوا
معادل ابجد 107
تعداد حروف 3
تلفظ qovā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قوی، جمعِ قُوَة]
مختصات ( قُ وا ) [ ع . قوی ] ( اِ. )
آواشناسی qovA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی نیروها است.
معادل ابجد 107
تعداد حروف 3
تلفظ qovā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قوی، جمعِ قُوَة]
مختصات ( قُ وا ) [ ع . قوی ] ( اِ. )
آواشناسی qovA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی نیروها است.
توانایی
در زبان لری بختیاری به معنی
قبا
Qova
قبا