قهرمان

/qahremAn/

    heroine
    hero
    champion
    champ
    protagonist
    all-american

فارسی به انگلیسی

قهرمان پرستی
hero worship

قهرمان داستان
heroine, protagonist

قهرمان دوستی
hero worship

قهرمان رانندگی
champion driver

قهرمان کنونی
titleholder

مترادف ها

champion (اسم)
مبارز، پهلوان، سلحشور، قهرمان، مجاهد

hero (اسم)
مبارز، دلاور، قهرمان، مجاهد، گرد، یل، پهلوان داستان

champ (اسم)
میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان

knight (اسم)
نجیب زاده، سلحشور، دلاور، شوالیه، قهرمان

victor (اسم)
چیره، قهرمان، فاتح، پیروز، برنده مسابقه

world beater (اسم)
قهرمان، شخص برتر از اقران

پیشنهاد کاربران

ریشه ی واژه ی پارسی قهرمان:
قهرمان
قهرمان پارسی است به شایدی زیاد این همان واژه کهرمان
است که ک آن برداشته شده و بجاست ق گذاشته شده عربی هم نیست در عربی میشه بطل
قهرمان: این واژه در پهلوی کوهرومان kuhrumān بوده به معنی دلیر اندیشمند، دلاور با هوش، کسی که با نترسی و هوشمندی کاری انجام می دهد.
قهرمان واژه ای فارسی است که از واژه �کارفرامان� در فارسی میانه گرفته شده و همچنین نام پسر شاه تهماسب در تاریخ اساطیری ایران می باشد .
درود. . .
بنده نیز از شما و مطالب وزینتان سپاسگزاریم را بیان میکنم
فرجام نیکی داشته باشید
بگمان بنده قهرمان فقط یک معنا دارد و آن رضا شاه کبیر است. کسی که تقریبأ یکصد سال پیش حکومت را در مملکت ایران بدست گرفت و در طول تقریبی ۱۷ سال حکمرانیش ، چنان تحولی در زیرساختار میهنش بوجود آورد که خدماتش در تاریخ ، برای همیشه ماندگار خواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان بجای اینکه به سر و کله هم بپرند و به هم توهین کنند ، لطف کنند و بروند کمی از تاریخ دوران رضاشاه پهلوی را بخوانند تا معنای واقعی قهرمان را متوجه بشوند.

کارفرمان ( بیهقی )
چندی نادان و گُوه خرد هر واژه ی دیرینه و کهنی که در پارسی می بینند، ترکی می پندارند. ننگ بر این سنده گویان!
قهرمان واژه ای پارسی است و ریشه در واژه کُهرمان در زبان پارسی میانه دارد که بر اثر نرم شدگی طبیعی مانند بسیاری دیگر از واژه ها، ک به ق تغییر یافته.
باید این نکته را یادآور شد در زبان پارسی میانه نیز واژگانی اصیل پارسی با حرف ق وجود داشته است مانند واژه روغن ولی بسیاری از واژه ها به سبب نرم شدگی طبیعی از واژه هایی مانند ک به ق تبدیل شده اند مانند واژه قند که در پارسی میانه کَند بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

با سلام
قهرمان در واقع همان کوه رمان است ک بصورت کهرمان نیز نوشته میشود این واژه در اصل ی کلمه کردی ست و ب معنی کسی ست ک کوه را در هم شکسته پس ب معنی دلیر و پرقدرت است، در واقع جز اول این کلمه کوه و جز دوم آن رمان است ک در کردی ب معنی در هم شکستن و ضربه کردن است
عبدالرضا مغلطه نکنید. قهرمان واژه ای معرب است که همان گهرمان یا کهرمان در زبان پارسی می باشد. حالا ما نمی دانیم که شما این نوشتارهای غیر علمی و غیر منطقی را که با خرد انسان هیچ گونه سازگاری ندارد ، از کدام منابع و ماخذ پیدا می کنی؟!
واژه قهرمان پارسی است. در عربی می شود بطل می شود ترکی آن شانپیون می شود واژه قهرمان صد درصد پارسی است.
درست میفرمایید ( کشاورز )
آذری که بخشیش شبیه به تاتی است و ترکان در آن زمان به پارس ها، تات میگفتند 🙂🤌
میخام یک مثالی بزنم : تات ها بیا یا بفرما میگن بوری که به گفته خودشون در اصل به بیا میگفتند بوری که بعدا از آذری به ترکی بیور به چم بفرما راه یافته
...
[مشاهده متن کامل]

بسیاری از واژگان اینجورین . زبان آذری منقرض شده ولی تاتی و تالشی هنوز توی کشوره آذربایجان و ایران هست
آذربایجان به چم نگهبانان آتش که نام بسیار زیبایی بر استانشان گزاشتند و این نام مربوط به دین زرتشتی میشود
در این باره مثال های زیادی از واژگان هست!!!

قهرمان واژه ی اصیل ایرانی هست شگل دیگر ایرانی آن گهرمان می باشد در واژه نامه های ترکی دوره ی عثمانی نیز واژه ای فارسی نوشته شده هست
قهرمان کلمه ای تورکی است که از سه جز قه ار مان تشکیل یافته که قه در تورکی به معنای خشم می باشد ار به معنی مر د و مان علامت بزرگی است که در کل مرد بسیار خشمگین معنی می دهد و به صورت قهر کردن نیز وارد فارسی شده است
قهرمان واژه ای پارسی است.
دگرگون شده واژه پارسی "کارفرمان" است به معنی کسی که انجام کارها بدستور اوست، ولی سپس در زبان های گوناگون دچار دگرگونی معنایی شد:
در اربی: صندوق دار
در تورکی: دلاور و دلیر
در پارسی: برنده و پیروز
واژه نامه پارسی پهلوی دیوید مکنزی؛ برگه 50
این واژه معرب کُهرمان است
در پارسی میانه کهرمان می گفتند که با حمله اعراب معرب شد و شد قهرمان
شما که پاسخ من را ندادی فقط نوشته خودت را بازنویسی کردی.
بسیاری از واژه ها مانندقهرمان، گل، خوش، کار، امید، باغ و هزاران واژه ایرانی دیگر ، ازطریق زبان آذری ( زبان نیاکان مردم آذربایجان ) وارد ترکی شده و شماری از آنها با تغییراتی در حروف صدادار و تبدیل برخی حروف به ( ق ) ( حرف مورد علاقه در ترکی ) در ساختار فعل ترکی نیز وارد شده، ودوستان تیزهوش و ریشه یاب ما، پس از ریشه یابی به اصل واژه ایرانی و گاهی به ریشه پهلوی آن می رسند و می پندارند که به افتخار کشف ریشه ترکی آن نائل آمده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

چه کشف شیرینی! چه احساس سوادی! سرنا را از سر گشادش میزنند و ادعای موسیقی هم می کنند.
و اگر کسی کار غلطشان را تذکر داد او را متهم به بی سوادی می کنند.

جناب ع ( علمی ) با سخنان غیر علمی حدیثی است از حضرت علی ( ع ) که فرمودند: المراة ریحانه لیست بقهرمانه / زن گل است نه قهرمان.
پس از فتح ایران توسط مسلمانان و حتا پیش از آن، واژگان بسیاری میان پارسی و عربی وام گیری شده بود که از جمله وام واژه های پارسی در عربی همین قهرمان بود به معنای مرد جنگی یا جنگجو، در آن روزگار هنوز جهان اسلام آشنایی با ترکان نداشت که واژه ای از آنها دریافت کند. این از نظر تاریخی
...
[مشاهده متن کامل]

و از نظر ریشه شناسی اصل این واژه در پارسی میانه کَهرمان است: کهر=کار و مان=مرد به معنی اسم جنس نیست به معنی انسان است مانند هومن بهمن دشمن هنرمند خردمند دانشمند و . . . و کار در زمانهای گذشته دارای بار معنایی جنگ نیز بوده مانند واژه کارزار یعنی محل جنگ پس نیاز به توضیح بیشتری نیست که قهرمان = مرد کار ( زار ) = جنگجو همچنین قهرمان= کارمند=مرد کار. با سپاس

خدایا خیاطان این قهرمانان سوزن نخ و قیچی را برایمان نگه دار و دوزندگان پاچه به آستین و رفوگران آبروساز و پیوندکاران گوز به شقیقه را از ما نگیر و با تلطیف محیط سختی روزگار را بر ما آسان نما. آمین
Hero
با سپاس از جناب امیر بابت روشنگری شون به خاطر مطالب توهمی اوزرا . آفتاب آمد دلیل آفتاب . دلیل مانند آفتاب است البته برای بینایان و حقیقت جویان و برای شب کوران و خود را به خواب زدگان رسوایی است و گریختن به غار تاریکی و تعصب.
پیمان: در پهلوی پتمان patmān و در اوستائی پَتی مان َبوده است.
دشمن: در پهلوی دشمِن dušmen و دژمن duhmen بوده است . ستاک واژه ، من به معنی اندیشه است و همان است که در " مَنِش " و" مینو" نیز دیده می آید و در ریخت مان در " گمان" و "هومان" . دُش یا دُژ پیشاوندی است وارونه ی" بْه" و هو که معنای واژه را از نیک به بد وا می گرداند:" دشمن" . در معنای ریشه ای ، بدمنش و بداندیش است وارونه ی بهمن به معنی بهمنش و نیک اندیش
...
[مشاهده متن کامل]

نریمان : narimān در اوستایی به چم نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان
پشیمان: در پهلوی پشمان pašēmān است. بنونیست ایرانشناس مصری تبار فرانسوی این واژه را برآمده از پاتش مانه pātiš - māna دانسته است، به مینه جان یا اندیشه ای که به خویشتن باز می گردد
پشمک: پشم ( با همین ریخت در پهلوی بکار می رفته ) پسوند ک تشابه
سامان: به چم مرز و اندازه در پهلوی با همین ریخت کاربرد داشته است
سازمان : با همین گویش در واژه نامه پهلوی موجود است و به مانای ساختن ، نظم و ترتیب میباشد.
دانش: در پهلوی دانشن dānišn بوده است
بهره: در پهلوی در ریخت بهرک bahrag بکار می رفته است و ریختی پساوندی از بهر است. ریختی دیگر از بهر، بَخْر است که با در هم ریختگی و جابجایی آوایی در ریخت بَرْخ مانده است
ریسمان: در پهلوی rasan و ristak بوده با ایجاد پویه ریسیدن به ریسمان دگرگون شده.
فرمان: در پهلوی فَرمان framān بوده است
مانا: از بن مضارع ماندن و ا تشکیل شده و صفت مشبهه ساخته است. به معنای همیشگی و جاویدان و ماندنی است. در معنای پهلوی به معنای مانند به کار رفته است
یادگار: در پهلوی ایاتگار ayātgār بوده است
روزگار: در پهلوی روچگار rōğgār بوده است
مانند: در پهلوی ماناmana
ماندن: پارسی باستان و اوستا، من ( انتظار کشیدن ) . پهلوی، مانیشتن، مانیشن [ دهخدا ]
مانتو: فرانسوی
واژه نامه پارسی پهلوی دیوید مکنزی
نامه ی باستان ، میر جلال الدین کزازی

قهرمان:
این واژه در پهلوی ( پارسی میانه ) کوهرومان kuhr - u - m�n به چم انسان دلیر و یا کار اندیش بوده
خانه:
پارسی باستان: کانا
پارسی پهلوی: خانک
پارسی نوین: خانه
خانِواده:
خانه پسوند نسبت اَوِستایی "واده"
...
[مشاهده متن کامل]

خانوار:
خانه وار ( به مینه دارنده: امیدوار، سوگوار )
مان [فرهنگ معین]
۱. اسباب و اثاثیه خانه ۲. مثل و مانند ۳. خانه ۴. به صورت پسوند در کلمات مرکب آید و به معنی محل، جا و خانه : دودمان . ۵. در بعضی کلمات به معنی �منش � و �اندیشه � آید: شادمان، قهرمان . ۶. از ریشه فعل اسم معنی ( اسم مصدر )
خانمان: خانه مان
دودمان: دوده ( در پهلوی دودگ به چم خاندان ) مان
آسمان:
در پهلوی asmān و به همین مینه بوده.
ستاک واژه آس به معنی سنگ می تواند بود. این نام شاید از باوری باستانی به یادگار مانده باشد که بر پایه ی آن، گوهر و گونه آسمان را از سنگ می دانستنه اند. ( دکتر کزازی )

🥇 قهرمان
دگرگون شده واژه پارسی "کارفرمان" است به معنی کسی که انجام کارها بدستور اوست، ولی سپس در زبان های گوناگون دچار دگرگونی معنایی شد:
.
در اربی: صندوق دار
در تورکی: دلاور و دلیر
در پارسی: برنده و پیروز
واژه نامه پارسی پهلوی دیوید مکنزی؛ برگه 50

قهرمان زن :heroin
سلحشور بی باک
hitman
این واژه در پهلوی کوهرومان kuhr - u - mãn ( = کار اندیش ) بوده که رفته رفته به واتای دلیر به کار رفته است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس