ریشه یابی قنداق برای درک بهتر مثال زیر را میزنیم و سپس به سراغ ریشه یابی میرویم بچه قنداقی را همه ما شنیدیم ؛ یعنی بچه ای که در قنداق است حال قنداق چیست ؟ قُنداق از قُند امده و با غنچ و غنچاق و بنچاق یکی می باشد ؛ قنداق کُنداک بوده برای اثبات آن بهترین مثال آن قند یا candy میباشد ؛ قندی و شیرینی را در لاتین کندی مینامند پس با قیاس قنداق و شکل گذشته آن ( تبدیل ق به ک ) به کُنداک میرسیم. . . . ... [مشاهده متن کامل]
کودک = که دَک = ریز اندام ( دَک و پوز یعنی ادعا / توقع / اندام ( اندام = اند آم = ضریب بستن به آمدن = منظور مشتق بستن بوده = عضو را در فارسی امروزی و هرات اندام مینامند ) ) کوچک = که چَک = ریز دانه و . . . . پس دَک یا داک یعنی توقع / جلو آمده / عضو و . . . . ( راجبه دک بیشتر میدانم اما نمینویسم تا از اصل خارج نشویم ) ؛ بخش اول کنداک یعنی کَند از که اند آمده یعنی عضو و مشتق کوچک و داک ( که افسوسانه برخی آنرا اک مینامند و میگویند تنها یک پسوند است ) در حقیقت داک میباشد یعنی جلو آمده ( اینجا انرا تازه آمده بخوانید ) پس قنداق یا کنداک یعنی عضو کوچک جدید و غنچه یعنی عضو کوچک ( قن چه ( قند چه ) پس قنداق که دوستان آنرا در انتهای تفنگ یا در قنداق کودک اشاره کردند به عضو/ بخش و جایگاه کوچک اشاره دارد و غنچه نیز کندچه بوده یعنی مشتق شده یا بخش کوچک از هر چیزی گستره واژه کند و قند از اسیای کوچک تا اروپا رفته و در بیشتر زبان های دنیا استفاده شده است.
این واژه فارسیه البته احتمال یونانی بودنش هم هست. منبع فرهنگ لغات خود ترکهاست:Fars�a ġundak غندک s�zc�ğ�nden alıntıdır. Bu s�zc�k Fars�a ġund غند veya ġunda غنده “k�me, yumak, hamur topu” s�zc�ğ�n�n ak ekiyle k���ltme halidir. Bu s�zc�k Orta Fars�a gund “k�me, top, topluluk” s�zc�ğ� ile eş k�kenlidir. ... [مشاهده متن کامل]
Daha fazla bilgi i�in kunt maddesine bakınız.
جناب شهریار والا بالا کتاب فارسیه وcut up زمانی بهش گفتند که تونار را بریدند ورویهم گذاشتمد اینقدر نسک نسک نکنید
ترکا به کلماتی که فکرمیکنند در فارسی معنی نمیشه حمله میکنندیک مق وماق که از make گرفتن میذارن که مال خود کنند مادو قنداق داریم یکی قنداق بچه که نمیشود بهش لباس پوشاند ویکی عقب تفنگ برای تکیه گاه. قنداق - bandage:پیچیدن پارچه بدور یک فرد یا اندام که بانداگ وبانداق وبونداق و بتدریج قنداق شده ... [مشاهده متن کامل]
قنداق تفنگ –gun back پشت تفنگ؛قانباق:قونداق
قونداق تفنگ ازgun backبمعنی پشت سلاح دگرگون شده ولی قنداق بچه از bandage بمعنی نوارپیچ کردنه چون برای نوزاد هر لباسی ممکنه باعث آسیب بشه البته عمید و دهخدا چون ترکمن بودند اینارو ترکی نوشتند چون ریشه را بلد نبودند حالا پانترکا هم make را ماق میکنند وپشت هر مصدرمیچسبانند قاندرماق یعنی دسته ای که😅😅 ... [مشاهده متن کامل]
قنداق یک نوع پارچه بلند و مستطیل شکل است که برای پیچیدن نوزادان به کار می رود. قنداق کردن نوزاد به او احساس امنیت و آرامش می دهد و می تواند به خواب بهتر او کمک کند.
فرهنگ فارسی عمید بعضی دوستان اشتباه کردند درست نیست به این دوستان توهین کرد چون کار آدم غیره منطقی بی شخصیت و بی خانواده و بی اصالت هست.
در گویش نواحی جنوبی خراسان رضوی قنداق کردن رو بصورت� د قمار کردن � یعنی در قمار کردن استفاده می کنند قنداق = قمار ( بر وزن شعار )
واژه قنداق کاملا پارسی است چون درترکی می شود کونداکلاما این واژه قنداق صد درصد پارسی است.
اشتک
قنداق از فعل ترکی قُنوتماق به معنی نشاندن ، سوار کردن ، قرار دادن ، مُنتِ کردن، تکیه دادن و ثابت کردن چیزی بر چیزی و. . . . مشتق شده است . و قنداق در اسلحه به بخشی گفته می شود که سایر اجزا بر روی آن نصب می شود یا سوار می شود یا مُنتِ می شود یا بخشی از اسلحه که با تکیه گاه قرار دادن آن بخش بر شانه و. . . اسلحه را ثابت کرده یا نگه می دارند تا به هنگام شلیک میزان پرانش سلاح را کاسته و به شکلی دقیق تر شلیک کنند. ... [مشاهده متن کامل]
واژه ( قنداق ) واژه ای ایرانی است که به دیسه یِ ( کنداک یا کنداگ ) بوده است که از دو تکواژ ساخته شده است: 1 - ( کند ) از کارواژه ( کَندن ) : درواژگانی همچون سمرقند نیز که بخشِ پایانی آن ( کَند ) بوده است، دگرگونی آوایی ( ک/ق ) دیده می شود. 2 - پسوندِ ( اگ یا اک ) در زبان پهلوی.
قنداق . [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) چوبی باشد یا نال به تفنگ وصل کنند و مثل دسته بود برای تفنگ و بدین معنی غالباًمعرب کنده است . ( آنندراج ) . چوبی را گویند که بطریق ناوچه تراشیده میل تفنگ را در آن گذارند. ( ... [مشاهده متن کامل]
سنگلاخ ) . - قنداق تراش ؛ آنکه قنداق تفنگ تراشد. - قنداق ساز ؛ سازنده ٔ قنداق تفنگ . - قنداق سازی ؛ عمل ساختن قنداق تفنگ . - || دکان قنداق ساز. || جامه ای که طفل نوزاد را در آن پیچند و بعضی گویند که طفل را در گهواره بدان بندند، و بعضی غندق خوانند و ظاهراً ترکی است . ( آنندراج ) . بمعنی قماط باشد که اطفال نوزاییده را بر آن پیچند. ( سنگلاخ ) . - امثال : دست از قنداق درآوردن ؛ کنایه از اینکه حقیر وکوچکی نسبت به مقامی عالی و بزرگ مقاومت نشان دهد.
یعنی جای که بچه را می خابانند.
جایی که بچه را در ان میخوابانند از طرف راسا و نیکا
۱. بخشی از تفنگ که لوله روی آن سوار می شود ۲. قسمت انتهایی تفنگ
Baby linen
فاز اونی که همه کامنتا رو دیسلایک کرده رو درک نمی کنم حدس می زنم از پان های وطنی باشه
تنپیچ ( زبر "ت" )
( در گویش شهر سیریز ) پیچو
در پارسی " پاوند " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو