سلیم
قلمرو: واژه ای فارسی به معنی سرزمین، گستره فرمانروایی یک پادشاه، خاندان، جمهوری؛ در میان جانوران هم همین معنی را دارد.
حیطه
سیطره
ساحت
مرزهای بیمرزی
"مرزهای بیامرزی قلمرو زندگی مردمان است. "
لری بختیاری
وار: سرزمین
آوار:قلمرو
قبل ها بجای مرزبندی از قلمرو استفاده می کردند که این واژه از دو واژه قلم و رو تشکیل شده یعنی تا جایی که قلم می رفته و تا جایی که حکومتی فرمانبرداری می کرده
واژه قلمرو
معادل ابجد 376
تعداد حروف 5
تلفظ qalamro[w]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب. فارسی] [مجاز]
مختصات ( ~ . رُ ) [ معر - فا. ] ( اِمر. )
آواشناسی qalamrow
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
قلمرو = گستره / کر ( کران )
محدوده اجرایی برنامه را در یک سازمان، قلمرو برنامه گویند.
منبع : مدیریت سازمان های ورزشی دکتر سجادی
محدوده - حدود - حریم
حومه . . . .
مجال
ambitThey believe that all the outstanding issues should fall within the ambit of the talksاونا معتقد بودن همه این مسائل حل نشده باید در داخل مذاکرات آورده شود
purviewThis case falls outside the purview of this particular court
... [مشاهده متن کامل]
این پرونده خارج از حوزه رسیدگی این دادگاه ویژه قرار می گیرد
عرصه
قلم واژه ای اربی و رو پارسی است. جایگزین آن این می باشد:
مِلبَند melband ( کردی: مه لبه ند )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)