قلمرو

/qalamrow/

    territory
    ambit
    bailiwick
    demesne
    dom _
    domain
    dominion
    jurisdiction
    kingdom
    provinces
    purview
    realm
    sphere
    area

فارسی به انگلیسی

قلمرو ارل
earldom

قلمرو از نظر گروه اوباشان شهری
turf

قلمرو اسقف
diocese

قلمرو اسقف اعظم
archdiocese

قلمرو امپراتور
empire

قلمرو امیر
principality

قلمرو امین صلح
magistracy

قلمرو اندیشه
precinct

قلمرو بارون
baronage

قلمرو بسته
enclave

قلمرو پرنس
princedom, principality

قلمرو حکمران
princedom

قلمرو خلیفه
caliphate

قلمرو دادگاه
jurisdiction

قلمرو دوک
duchy, dukedom

قلمرو سرمطران
patriarchate

قلمرو سلطان
sultanate

قلمرو صاحب منصبان
officialdom

قلمرو قاضی دادگاه بخش
magistracy

قلمرو گرای
turfy

مترادف ها

region (اسم)
طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها

dominion (اسم)
حکومت، قلمرو، ملک

circle (اسم)
محفل، دور، حوزه، طوق، چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر

sphere (اسم)
محیط، حوزه، گوی، قلمرو، رشته، دایره، کره، فلک، گردون، جسم کروی، حدود فعالیت، دایره معلومات

domain (اسم)
زمین، حوزه، دامنه، قلمرو، دایره، ملک، املاک خالصه

scope (اسم)
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه

zone (اسم)
زمین، حوزه، ناحیه، منطقه، کمربند، بخش، قلمرو، مدارات

bourn (اسم)
مرز، سرحد، هدف، قلمرو

territory (اسم)
زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم

bourne (اسم)
مرز، سرحد، هدف، قلمرو

orbit (اسم)
دور، قلمرو، مدار، مسیر، حدقه، مسیر دوران، حدود فعالیت

regality (اسم)
قلمرو، شاهی، پادشاهی

milieu (اسم)
اجتماع، محیط، قلمرو، اطراف، دوروبر

پیشنهاد کاربران

قبل ها بجای مرزبندی از قلمرو استفاده می کردند که این واژه از دو واژه قلم و رو تشکیل شده یعنی تا جایی که قلم می رفته و تا جایی که حکومتی فرمانبرداری می کرده
واژه قلمرو
معادل ابجد 376
تعداد حروف 5
تلفظ qalamro[w]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب. فارسی] [مجاز]
مختصات ( ~ . رُ ) [ معر - فا. ] ( اِمر. )
آواشناسی qalamrow
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
قلمرو = گستره / کر ( کران )
محدوده اجرایی برنامه را در یک سازمان، قلمرو برنامه گویند.
منبع : مدیریت سازمان های ورزشی دکتر سجادی
محدوده - حدود - حریم
حومه . . . .
مجال
ambit
They believe that all the outstanding issues should fall within the ambit of the talks
اونا معتقد بودن همه این مسائل حل نشده باید در داخل مذاکرات آورده شود
purview
This case falls outside the purview of this particular court
...
[مشاهده متن کامل]

این پرونده خارج از حوزه رسیدگی این دادگاه ویژه قرار می گیرد

عرصه
قلم واژه ای اربی و رو پارسی است. جایگزین آن این می باشد:
مِلبَند melband ( کردی: مه لبه ند )

بپرس