قلمبه

/qolombe/

    blob
    bulge
    chunk
    clump
    glob
    gob
    knob
    loaf
    lumpiness
    node
    outstanding
    whole
    wholesale
    stub
    wodge

فارسی به انگلیسی

قلمبه بودن
lap

قلمبه پنبه
wad

قلمبه دار
knotty

قلمبه دار شدن گیاه
gnarl

قلمبه سلمبگی
chunkiness

قلمبه سلمبه
chunky, grandiloquent, knobbly

قلمبه شدگی
stub, bulge, herniation, knob, node, swelling, weal

قلمبه شدگی تنه و ریشه گیاه
burl

قلمبه شدگی در اثر ضربه
bump

قلمبه شدگی گیاه
gnarl

قلمبه شدن
belly, bulge, clump, heave, herniate

قلمبه قلمبه
bulgy, clumpy, nubby, tuberous

قلمبه گو در رفتار و طرز حرف زدن
brusk, brusque

قلمبه گویی کردن
wisecrack

قلمبه مانند
cloggy, knobby

قلمبه نویس
magniloquent

قلمبه نویسی
grandiloquence

قلمبه کاغذ
wad

قلمبه کردن
clump, hump, roll, wad

قلمبه کوچک
pat

مترادف ها

snob (اسم)
افاده ای، قلمبه

پیشنهاد کاربران

قلمبه یا قلنبه همان لغاز و کنایه های اعمال بزرگ و منکر فرد متخاصم در قالب و قاب چیستان و لغز و معما می باشد. وبعضی اوقات طرف مورد اتهام میگوید قلمبه سلنبه نگو که خودت هم جامه پاکی بتن نداری پس سلنبه هم
...
[مشاهده متن کامل]
هم معنی و مترادف قلمبه یا سلنبه است این واژه پارسی است ولی نمیدانم چرا نون قبل. از ب مانند عربی بدل به میم شده است

بزرگ

بپرس