قلعه

/qal~e/

    bastion
    castle
    château
    citadel
    fastness
    fort
    fortress
    keep
    redoubt
    stronghold
    tower
    rook
    chteau

فارسی به انگلیسی

قلعه بان
guardian of a castle

قلعه بند
shut up in a fortress

قلعه رفتن
to castle

قلعه ساخته شده در جای مرتفع
aerie

قلعه نشین
resident of a castle or fort, shut up in a fort

مترادف ها

acropolis (اسم)
نام دژ معروف اتن، دژ، قلعه

fort (اسم)
دژ، قلعه، حصار، برج و بارو، سنگر، دژ یا قلعه کوچک

castle (اسم)
دژ، قلعه، قصر، رخ

chateau (اسم)
دژ، قلعه، کاخ دوره ملوک الطوایفی، قصر ییلاقی

burg (اسم)
قلعه، حصار یا نرده اطراف خانه یا شهر

munition (اسم)
لوازم، قلعه، دفاع، مهمات، تدارکات

crow's-nest (اسم)
قلعه، بالای بلندی

پیشنهاد کاربران

قلعه معرب واژه �کلات� در فارسی میانه و به معنای دژ و پناهگاه بوده که با �کلاکو� در زبان آکدی هم ریشه می باشد .
در پاسخ به جناب بهمن :
درباره ضریب هوشی مغولان همین کافی است که به عقب مانده های ذهنی منگول ( مغول ) می گویند.
قلعه در سنسکریت کله تره kalatra و به معنی پشتیبان دلنشین، بچه دان یا رحم مادر است؛ یعنی جایی است که از ساکنان خود همانند رحم مادر نگهداری می کند؛ کله تره بعدها در پارسی کلات گفته شد و به عربی قلعه خواندند.
واژه قلعه
معادل ابجد 205
تعداد حروف 4
تلفظ qal'e
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قلعَة، جمع: قِلاع و قُلُوع]
مختصات ( قَ عَ یا عِ ) [ ع . قلعة ] ( اِ. )
آواشناسی qal'e
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
پایین اشتباه نوشتم خوب دقیق نکردم
باستیل
کردی: دژ، داژ، دج، داج، قَلا
اصل تلفظ این واژه قالا هست که معربش میشود قلعه
از مصدر قالماق ترکی به معنی ماندن یا پایدار بودن
معادل دیگرش در ترکی ارک است همریشه با ارکک که معنی ارک هم میشود استوار
جای تأسف دارد زیر همه واژه ها بدون استثنا همه واژه ها یک عده افراطی میایند مزخرف مینویسند که فلان واژه پهلوی بوده و اینطوری تلفظ می شده فلان واژه نمیدونم هخامنشی بوده و اینطوری نوشته می شده
...
[مشاهده متن کامل]

قلعه ترکی هست معادل فارسی آن دژ است دیگه چرا ریشه تراشی میکنید برای خودتون ؟
نکته جالب این جاست که هر کسی هم میاد به این متوهم ها بگه که این واژه فارسی نیست معادل فارسی آن چیز دیگری هست
علاوه بر توهین کردن و نشان دادن شعور و فرهنگ خود ، متهم به تجزیه طلبی هم میکنند آدم رو !!

واژه یا کلمه قلعه پارسی است ترکی آن کهله عربی تلفظ چیز دیگر است این کلمه فقط پارسی است.
کلات واژه ای ایرانی است.
ارگ واژه ای ایرانی پهلوی است.
در ترکی ارگ و یا ارگ و قالا
از قالماق یعنی ماند و محل استقرار
در ترکی ارگ و یا ارک هست
قالا از مصدر قالماق یعنی محل اقامت و ماندن
گمان میرود معرب کلات است
البته معنی دیگری به نام دژ نیز میدهد
حصن
پاسخ به کاربر ناآگاه رضا:
آیا کلات و قلعه آوای مشترک ندارند؟؟؟!چقدر آدمی می تواند بی سواد باشد؛در همین ریخت دو آوای َ و ل ( بادرنظر نگرفتن دگرگونی آوایی ) یکسان هستند. چشمایت را باز کن، درست ببین. دوماً این واژه بُن سانسکریت دارد، نکند واژه های سانسکریت هم از جیب آتاترک بیرون آمده؟
...
[مشاهده متن کامل]

سوماً پیش خودت دودوتا چهارتا کن، ببین چگونه ممکن است ترکان که در شمال خاوری ایران بودند و کلات را قَلا می گفتند و عرب ها که در جنوب باختری ایران بودند و به کلات قلعه می گفتند، در میان این دو یعنی ایران، واژه را به گونه ای متفاوت یعنی کلات بکار ببرد؟ شمابی سوادها درست وارونه همه چیز را بکار می برید. . واژه کلات با ریخت کَلترَ و کریتاک پهلوی به زبان عربی وارده شده و پس از ورود واژه ی دگرگون شده قلعه به ایران، سپس در زبان ترکی با ریخت قَلا راه درآمده است. باید گفت واژه روز و روزه، هم در اوستایی و هم در پهلوی بوده است؛ما بخوبی می دانیم که از دید شما همه واژگان جهان ترکی است مگر اینکه اردوغان و الهام خلاف آن را بگویند. زبان ترکیت را برای خودت و افسانه های دوزاریت نگه دار، اینجا خانه الهام جون نیست، که هرجور دلت بخواهد دهانت را باز کنی.

اندرشگفتم که از بُنواژه شناسی قلعه و کلات به روحانی، فرزند حسابی و بهره هوشی رسیده اید. من در اینجا دستاوردهای ایرانیان از اندیشمندان و دانشمندان تا شیوه فرمانروایی حکومتهای ایران را نام نمی برم ولی با
...
[مشاهده متن کامل]
این وجود، پیرو گفته شما، اگر چنگیزخان رتبه 32 که نَه ، رتبه یکم هم باشد، بر چه معیار و سنجه ای من بایدگفته های مایکل هارت را بپذیرم؟شما هنگامی می توانید از بزرگی آدمی و شکوه فرمانروایی ( چنگیز ) سخن بگویید که فرهنگ سازی و تمدن را در دوران حکومت وی ببیند، در زمینه دانش، سامانه حکومت داری و نه یک تمدن سوزی ( فرود فرهنگ خاورزمین و پیشتازی فرهنگ و اندیشه اروپاییان ) ، مقایسه کنید با نوشته های گزنفون یا گفتمان سقراط با فردی بنام الکبیادس در رساله الکبیادس که در پیوند با پادشاهی کوروش چه دیدگاه نیکی دارد، حال آنکه یونانیان آن زمان با سرزمین ما در ستیز و نبرد بوده اند. پیرو گفته شما، بهره هوشی ایرانیان بنابر گفته روانشناس ریچارد لین، 84 که نه 0 هم که باشد، چرا باید گفته های یک روانشناس را بپذیرم؟آیا روانشناسان شیوه کارکرد مغز را می دانند که اگر بدانند باید دشوارترین پرسش هستی شناسانه حل می شد. شما دستکم کتاب سنجش خرد ناب کانت و یا مبانی علم حساب فرگه و یا دیگر کتابهای منطقدانان را بخوانید تا بدانید رویکرد یک منطقدان در برابر دانش ( ! ) روانشناختی چگونه هست و چه خوار و حقیرانه به روانشناسی می نگرند. یک منطقدان در تلاش است که برپایه شیوه استنتاج صوری از مقدمه به نتیجه، کارکرد مغز را دریابد ولی یک روانشناس در تلاش هست که برپایه شیفتگی شما به فلان رنگ و یا فلان رفتار یا فلان نژاد، شخصیت شما را بسنجد. داوری با خودتان. اگر روانشناسان بخوبی مغز و بهره هوشی آدمها را شناسایی کرده اند، قضیه ناتمامیت گودل را چگونه حل میکنند؟این پرسشی است که راجر پنروز به این پی آیند ( نتیجه ) رسید که کارکرد مغز همچنان برای آدمی ناشناخته است. فراموش نکنید که گزاره ناتمامیت گودل یک گزاره منطقی است و نه روانشناختی. با سپاس.

ممنون ادمین عزیز از بابت نشر جوابیه بنده.
واما فر تاش عزیز ضریب هوشی مغولان که اگر بنده افتخار هم نژادی با این ملت شریف و پرافتخار را داشته باشم 100 است بزرگوار، و طبق لیست مایکل هارت، چنگیز خان مغول با شاخصه موسس بزرگترین امپراتوری در تاریخ بشر در رتبه 32 قرار دارد. و عناوینی هم مانند مغولان وحشی و غارتگر و. . . در تاریخ آکادمیک دنیا هیچ جایی ندارد و این الفاظ، فقط می تواند از افسانه سرایان رمانتیکی مثل زرین کوب در بیایید و در زبان شما هم نشخوار شود.
...
[مشاهده متن کامل]

"ریچارد لین " روانشناس و استاد ۸۱ ساله دانشگاه اولستر بریتانیا در کتابی که در سال ۲۰۰۶ انتشار داد نتایج تحقیقات خود را در این باره منتشر ساخته است .
وی که متخصص مطالعه بر روی تاثیر دو متغیر "نژاد" و "هوش" بر روی یکدیگر است ، در کتاب خود وضعیت ضریب هوشی مردم جهان را با توجه به نژاد بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که باهوش ترین مردم جهان با ضریب هوشی ۱۰۵ و بالاتر مردم کشورهای شرق آسیا ( چین ، کره شمالی و جنوبی و ژاپن ) هستند .
در رده میانی کشورهای اروپایی ، روسیه ، آسیای مرکزی و قفقاز و حتی مغولستان قرار می گیرند که متوسط ضریب هوشی آنها ۹۰ تا ۱۰۰ است .
ایرانیان به همراه تمامی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا ، هند ، پاکستان و کشورهای آسیای جنوبی و نیز دو قاره آمریکای شمالی و جنوبی در رده میانی یعنی با ضریب هوشی ۸۵ تا ۹۰ قرار می گیرند.
البته در این تحقیق ضریب هوشی ایرانیان 84 است و این میانگین هم با حذف گروه نژادی هم تایان قفقازی اش در جغرافیای سیاسی ایران، بمراتب از این کمتر هم می شد!!!!
البته لازم به گفتن نیست که هوش ایرانیان هم مثل کتاب سوزان یونانی ها، عرب ها، مغولان، این بار هم هوش سوزی با فراز نخبگان ایرانی، عدم ازدواج نخبه گان ایرانی و. . . . . !!!!!! موجب کاهش ضریب هوشی میانگین از 104 به 84 شده است ( طبق گفته یکی از نمایندگان، همان وزرای باهوش پارسی در دربار سلاطین بیابان گرد ) !!!!! البته سنجش اولیه کی، کجا، و توسط چه کسانی انجام گرفته، خدا عالم است. ولی من رتبه توهم را برای شما عدد بینهایت را بی بروبرگرد قبول دارم!!!!!
به این عبارت "و حتی مغولستان قرار می گیرند" دقت کنید.
یک عبارت نژادپرستانه است. این عبارتی است که در گزارش، سایت مشرق در تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۰ - ۰۰:۱۵ کپی کرده ام.
یا مثلاً آقای روحانی روز دوشنبه ۷ بهمن سال 98 گفت: �این انتخابات را الکترونیکی کنیم بابا. افغانستان هم این کار را کرد ( همراه با خنده رئیس جمهوری و حاضران در این سخنرانی ) بیاییم این کار را بکنیم، این چیزی نیست که. �
بسیاری از کاربران افغانستانی هم در واکنش به سخنان رئیس جمهور ایران، روی به تمسخر ایرانی ها آوردند؛ اتفاقی که سنگ آن را تمسخر و تحقیر کشور افغانستان توسط روحانی رها کرد.
و. . . .

پاسخ به کاربر بهمن با نام زیبای پارسی: نیاز به یادآوری است که فرتاش واژه ای به چم ( معنای ) وجود در برابر عدم است چراکه در منطق وجود در برابر سور کلی نیز داریم. درباره پیشینه این نام باکمی جستجو می شود به خاستگاه آن پی برد. واژه فرتاش از برساخته های فرقه آذرکیوان می باشد. آذرکیوان موبد زرتشتی بوده است و زندگینامه او را می توانید بپژوهید. واژه فر نیز در فرتاش یک واژه پارسی است به چم ( معنا ) ورای و شکوه و بزرگتری است همچون فرامرز، فرایدون ( فریدون ) ، فربد، فریبرز، فریاد، فرزاد، فرتوس. . . و فر در این نامها به همراه یک نام یا بن مضارع و فعل می آید و فر هیچگاه با یک پسوند یا پیشوند دیگر که معنی آن ( هم ) باشد، یک نام برنمی سازد و اگر تاش آنگونه که شما میگویید یک پیشوند یا پسوند باشد از نظر دستور ی نادرست می باشد، پس تاش در اینجا به چم ( معنای )
...
[مشاهده متن کامل]
<<هم>> نیست. دوم اینکه فرتاش که برابرنهاد وجود دربرابر عدم است با تاش موردنظر شما چه پیوند مفهومی دارد؟؟؟ شما برای اینکه پیشینه واژه ای را شناسایی کنید می بایست دستکم چهار فردید را رعایت کنید:1 - خاستگاه و پیشینه واژه ولو با دگرگونی آوایی به گونه ای که چم ( معنی ) واژه دستخوش دگرگونی نشود. خاستگاه کلات: کَریتاک ( پهلوی ) ، کَلات ( سنسکریت: کَلَترَ ) و کریتاک پهلوی و کلتر سانسکریت از یک بن هستند و در پی آن دگرگونی آوایی در زبان پارسی بلخی به ل دگرگون شده، همچون واژه خدیو به چم پادشاه که یک واژه آریایی است که در بلخی ( دگرگونی آوایی به ل ) به خلیف ترادیس ( تبدیل ) شده و سپس همین واژه به زبان عربی راه پیدا کرده بی آنکه دگرگونی چم ( معنا ) رخ دهدو یا واژه پیل به فیل و بسیاری واژگان دیگر. یک آدم خردپیشه تنها با آوردن همین داده خرسند می شود ولی پانمغول هیچ چیز را نمی پذیرد جز تراوش های انگاری خود . 2 - دست نوشته و نسک هایی که درگذشته این واژه در آنها بکار رفته است بویژه که اگر آن سراینده یا نویسنده از واژگان سره و تهی از واژگان بیگانه بهره ببرد ( اینکه شما شاهنامه فردوسی را نای ( نفی ) میکنید و از آنسو هرآنچه پانمغولیسم را بی آنکه نوشتاری پیش از آن ارایه دهند، ستایش می کنید نشان از نابهخردی شماست، دستکم نوشته های ایرانی را نمی پذیریدخاستگاه سانسکریت را که می پذیرید؟نه یک پانمغول به منطق هم پشت می کند. 3 - فرآیند تاریخی ( اینکه کسی در زمانهای گذشته در شبه جزیره عربستان یا در مغولستان به دلیل زندگی بدویی توانایی نوافزایی واژگان در برابر پدیده های باشنده در جهان را نداشته و سواد کمی در آنجا بوده، با گذشت دمان ( زمان ) وام واژه های بسیاری را به زبان خود آورده است، همانطور که امروزه اُستانده شده که واژگان بسیاری در زبان عربی بنمایه ای سانسکریت، اوستایی، پهلوی و یونانی داشته است نمونه اش واژگان زعفران، ترجمه، عرف ( که ریشه آن سغدی است ) ، هندسه، برهان، ذوزنقه، فن و بسیاری دیگر، زبان مغولی که دیگر جای خود دارد که به دلیل نزدیکی با زبان های خاوری هندوآریایی و پس از حمله مغول وام واژگان بسیاری را درون زبان خود کرده است و یا سلجوقیان در ترکیه که چه بسیار واژگان پارسی وام گرفته اند ) 4 - بکار بردن آن واژگان در گویش های بومی و مردمان آن سرزمین ( اینکه از هند، پاکستان ، بلوچستان، بلخ و خراسان و مازندران و گلستان وپارس و لرستان و کردستان این واژه را بکار می برند و همه اینها گویشهای هندو آریایی می باشدآیا نشان از این دارد که این واژه مغولی است؟مغولها چه فرهنگی داشتند که ما نمی دانستیم و همچنین دگرگونی آوایی از ک به ق یا از گ به ق یا از گ به ج صورت می پذیرفته نه وارونه ) . شیوه فرنایش ( استدلال ) پانمغولان :پانمغولان نخست حکمی می دهند و سپس به دنبال پیش فرض برای به کرسی نشاندن گفته هایشان می گردند و این چیزی است که دکارت فیلسوف فرانسوی سخت نکوهش کرده است و شیوه پانمغولیسم در ایران چنین است : واژه ای را حکم می دهند ترکی است چون آن را گویش می کند و با دگرگونی آوایی و معنایی بی آنکه از نظر چم ( معنا ) ، با واژه موردنظر برابرنهاد باشد ( مترادف باشد ) به آن پیوند می دهد. درباره واژه ( کلات ) نخست اینکه بنده خاطرنشان کردم که یکی از مدارک موجود شاهنامه می باشد و پیش از فردوسی نیز دقیقی به آن اشاره کرده است و این واژه را آورده است وپرسش من در پیام پیشین چنین بوده که آیا پانمغولیسم نوشتاری دارد که گویای آن باشد این واژه ای است مغولی. اینکه یکی از پانمغولان واژه کلات رابه قالماق پیوند داده بی آنکه شاید این واژه از زبان دیگری درون زبانش شده و شگفت آور اینکه به واژه کالا که یک واژه پارسی است رسیده نشان از ژرفای دانشپژوهی در آموزه پانمغولیسم دارد. حال اینکه معنای کلات یا دژ به کالا یا جنس چه پیوندی دارد تنها یک پانمغول می داند و بس. ایدون، واژه کلات که خاستگاه و معنای آن روشن است نیاز به دگرگونی معنایی ندارد. باید به کاربر بهمن گفت ما در زبان خود به ازای هر واژه ای برابرنهاد داریم و شما می توانید جای واژگان اتیمولوژی و ترمینولوژی ، بسامان واژگان بن شناسی و دانشواژه شناسی را بکار ببرید. و واژه کلات نیز از روی بن شناسی و ریخت شناسی در فتاد ( مورد ) 1 در بالا آمده است. در پایان این که شما راستینگی و حقانیت شاهنامه را به پرسش می کشی، نشان از کم سوادی شماست و فردوسی در زمانه خود و زمانهای پسین دشمنانی داشته، دوشمنانش نیز وجود فردوسی و شاهنامه را پذیرفتند ولی اینکه شما نمی پذیرید نشان از پوچ اندیشی شما دارد، نسکهای امام محمد غزالی و آن بیت سعدی را بخوانید، افزون بر آن بسیاری از سروده های فردوسی همخواند ( مطابق ) با اوستا و پیروان زرتشتی می باشد و همچنین آموزه های یونانی برای نمونه داریوش= دارا، کمبوجیه=کامبیز، ویشتاسب= گشتاسب و. . . . سخن با پانمغولان سخنی پوچ و ناورجاوند است. بدرود

قلعه از واژه پارسی ( ( کلات ) ) گرفته شده است که اگر درست بنگرید در نام بسیاری از شهر و روستاهای کشور بویژه مازندران ( همچون کلا که خود بهشهر است و یا کردی کلا ) و در سیستان و بلوچستان و خراسان و دیگر
...
[مشاهده متن کامل]
جاهای ایران آمده است که عربها از آن واژه ی قلعه را برساخته اند و این واژه سپس به جاهای دیگر راه پیدا کرده است . شماری از واژگانی که در زبان پارسی پهلوی دارای ک و گ به زبان عربی راه پیدا کرده اند و به ق ترادیس شده اند را خواهم آورد. همچون سایاگ که به سیاق ( سبک ) و زندیک که به زندیق دگرگون شده است. در شاهنامه فردوسی نیز این واژه آمده است که خود گواه دیگری بر پارسی بودن آن است: گذر بر کلات ایچ گونه مکن گر آن ره روی خام گردد سخن. . . یا دقیقی که پیش از فردوسی در پی نوشتن شاهنامه برآمد: تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. . . پیامهای شماری از کاربران بسیار خنده دار است شوربختانه کسانی که اینجا پیامهایی گذاشته اند و تراوش های ذهنی خود را اینجا می نویسند بی آنکه یک گواه بر داوش ( ادعا ) خود داشته باشند، نشان از بی سوادی و هرزه گویی است. یکی از کاربران که این واژه را به واژه ای از زبان دیگر که به چم روی هم نهادن است پیوند داده که بسیار خنده دار است. کلات خود دارای چم روشن و بی ابهام است و روی هم نهادن به کلات چه پیوندی دارد و نمونه های دیگر که گواه از بی سوادی است. از کسانی که پیش از شاهنامه این واژه را در نسکی ( کتابی ) دیگر دیده اند خواهشمندم با آوردن منبع آن را ذکر نمایند. با سپاس

پناهگاه

بارو
دژ، اورا، ارگ، استحکامات، بارو، حصار، صرح، قصر، کاخ، کوت، کوشک، کلات

اندخسواره
دژ یا کاخ

اورا
کَلات= kal�t ( سنسکریت کَلَترَ ) :
کلات، دژ، قلعه ( واژه ی قلعه در اَربی نیز از سنسکریت کَلَترَ ساخته شده است ) و همخانواده با قلات است.
نامی ترکی از واژه قالماق به صورت قالا یعنی محل اقامت و سکونت با تبدیل ق به ک به صورت کالا یا کلی نیز تلفظ ونوشته می شود
fort
حصار
قلعه: تازی ( عربی ) شده " کلات" پارسی است و دز زبان ترکی به گونه "قالا " و "قلا" آمده ، مانند : باهوکلات در سیستان ، کلات نادری در خراسان ، آق قلا ( سپید کلات ) در گلستان ، صایین قلعه ( شاهین کلات ) در زنجان، همه ی این واژگان ریشه در زبان پارسی دارند و با آمدن تازی ها و ترکان دچار دگردیسی شده اند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس