قلاب

/qollAb/

    clasp
    crampon
    crook
    fastener
    fastening
    grab
    hanger
    hitch
    hook
    lug
    tab
    valence

فارسی به انگلیسی

قلاب باف
crocheter

قلاب بافی
crochet

قلاب بافی شدن
crochet

قلاب بافی کردن
crochet

قلاب پارو
thole

قلاب چوب
boathook

قلاب خوشه
grapnel

قلاب دار
hooked, crooked

قلاب دار کردن
hook

قلاب دوز
crocheter

قلاب دوزی
crochet-work, crocheting, crochet work, crocheting

قلاب زدن به
hook

قلاب زنجیر
swivel

قلاب سنگ
bola, sling

قلاب شدگی
hitch

قلاب شدن
buckle

قلاب شدن به چیز دیگری
hitch

قلاب لجن کاو
drag

قلاب مانند
aquiline

قلاب ماهی گیری
fishhook

مترادف ها

link (اسم)
بند، زنجیر، قلاب، پیوند، حلقه زنجیر، دانه زنجیر

grapnel (اسم)
لنگر، قلاب، چنگ، چنگک، چنگک یا قلاب کشتی، قلاب چند شاخه ای

grappling (اسم)
لنگر گاه، قلاب

fish hook (اسم)
قلاب ماهی گیری، قلاب

hank (اسم)
حلقه، قرقره، ماسوره، قلاب، کلافه، کلاف، طعمه شکار

bracket (اسم)
پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوارکوب، این علامت، طاقچه عاریه

hook (اسم)
ضربه، دام، قلاب، چنگک، تله، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی

clasp (اسم)
قلاب، گیره قزن قفلی، جفت چپراست

pullback (اسم)
قلاب

buckle (اسم)
پیچ، قلاب، سگک، تسمه فلزی

tach (اسم)
گیره، قلاب، سگک، چنگک، نوار اتصال، گیره یا قلاب زدن به

tache (اسم)
گیره، قلاب، سگک، چنگک، نوار اتصال، گیره یا قلاب زدن به

gib (اسم)
قلاب، گوه، پیر زن، گربه نر

staple (اسم)
تیر، قلاب، گیره کاغذ، عمود، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، رزه، قلم اصلی، چهارپایه تخت، بست آهنی، فقره اصلی

creel (اسم)
قلاب، سبد ماهیگیری، تور ماهی گیری

crampon (اسم)
قلاب، چنگک

hamulus (اسم)
قلاب، قلاب کوچک، قلاب چه

grapple (اسم)
قلاب، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی

frog (اسم)
قلاب، قورباغه، وزغ، غوک، خرک ویلن

trigger (اسم)
گیره، قلاب، پاشنه، ماشه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار

holdfast (اسم)
بند، گیره، قلاب، گیر، چفت، میخ

pennant (اسم)
قلاب، پرچم سه گوش

پیشنهاد کاربران

واژه قلاب
معادل ابجد 133
تعداد حروف 4
تلفظ qollāb
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب]
مختصات ( قُ لّ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qollAb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی هوشیار

طبق فرمایشات جناب آقای پرویز شهبازی از برنامه گنج حضور قلاب یعنی کسی که من ذهنی یعنی کسی که ذهن و از روی نفس حرف میزند و عمل می کند است و من ذهنی در درونش است ولی به دروغ می گوید من حرف و عمل خدایی ست و به خداوند زنده شده ام یعنی دروغگو و منافق.
قلاب به کسی می گویند که من ذهنی دارد یعنی در ذهن است و من ذهنی منظور نفسش است که در درونش است و به دروغ می گوید من به خدا زنده هستم ( گزیده ای از برنامه های خوب گنج حضور توسط جناب آقای پرویز شهبازی )
فلاخن
If you feel under the desk you'll find a hook
اگه زیر این میز رو بگردید یه قلاب پیدا می کنید
خارآهن
این واژه که در واژه نامه ی دهخدا نیز از آن یاد شده، باریک تر از برابرهای یاد شده در بالاست
به معنای شیء حلقوی شکل بوده قُل به معنای حلقه می باشد و ( آب ) نیز پسوندآن است این پسوند را درکلماتی مانند دول ودولاب ، کِش وگشاب ( کشو ) می بینیم
چنگ، چنگک، گیره
قلاب qulab: [اصطلاح صنایع دستی] ابزاری برای گرد کردنِ سردنده ها
قلاب : برای مهار کردن دو میلگرد . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
در پارسی " چنگک "
topsy قلاب برای مدل مو ی سر
نشبیل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس