در تمام واژه نامه فارسی عربی گفت شده
واژه قلاب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( فهرست مخزن الادویه ) .
قلاب. [ ق ُ ] ( ع اِ ) بیماریی است دل را. || بیماریی است که شتر را به روزی بکشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
قلاب حیوون کردنش میندازن مثل حیونی با شکنجه و خشونت تعرض به ارزش های بانو سکس میکنند وحشیانه و لجنانه
قلاب واژه ای تورکی است که قوللاب بوده و به چم چنگک می باشد واژه نامه شاهمرسی
قلاب = دروَند
قلاب = نَشَل
قلاب:نشبیل
شست
خفتک
1_چنگک و گیره فلزی
2_صراف
کسی که سکه اصلی از سکه قلب یا تقلبی را می شناسد و جدا میکند
همچو قلابان بر آن نقد تباه
نقره می مالند و نام پادشاه
✏ �مولوی�
واژه قلاب
معادل ابجد 133
تعداد حروف 4
تلفظ qollāb
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب]
مختصات ( قُ لّ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qollAb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی هوشیار
طبق فرمایشات جناب آقای پرویز شهبازی از برنامه گنج حضور قلاب یعنی کسی که من ذهنی یعنی کسی که ذهن و از روی نفس حرف میزند و عمل می کند است و من ذهنی در درونش است ولی به دروغ می گوید من حرف و عمل خدایی ست و به خداوند زنده شده ام یعنی دروغگو و منافق.
قلاب به کسی می گویند که من ذهنی دارد یعنی در ذهن است و من ذهنی منظور نفسش است که در درونش است و به دروغ می گوید من به خدا زنده هستم ( گزیده ای از برنامه های خوب گنج حضور توسط جناب آقای پرویز شهبازی )
فلاخن
If you feel under the desk you'll find a hook
اگه زیر این میز رو بگردید یه قلاب پیدا می کنید
خارآهن
این واژه که در واژه نامه ی دهخدا نیز از آن یاد شده، باریک تر از برابرهای یاد شده در بالاست
به معنای شیء حلقوی شکل بوده قُل به معنای حلقه می باشد و ( آب ) نیز پسوندآن است این پسوند را درکلماتی مانند دول ودولاب ، کِش وگشاب ( کشو ) می بینیم
چنگ، چنگک، گیره
قلاب qulab: [اصطلاح صنایع دستی] ابزاری برای گرد کردنِ سردنده ها
قلاب : برای مهار کردن دو میلگرد . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
در پارسی " چنگک "
topsy قلاب برای مدل مو ی سر
نشبیل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)