قطب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گایر gāyr ( اوستایی: گئیری gairi )
بریشن bariŝn ( اوستایی: bareŝna )
میتوانیم واژه "سَره" را پیشنهاد دهیم که "قطب" ها همچون سر های یک کره هستند.
ولی، میتوانیم به جای پسوند "ه" در پارسی امروزی، از پسوند "َگ" ag در پهلوی به کار ببریم که برابر همین پسوند "ه" است و واژه "سَرَگ" ساخته میشود.
... [مشاهده متن کامل]
بدین گونه، به جای واژه "قطبی" هم میتوانیم بگوییم "سَرَگی" که با "سره" زیبا نمی شد.
بِدرود!
به میله وسط سنگ آسیاب " قطب" می گویند که شاید دگرگون شده گوی تاب باشد.
میخگاه یا سرآسه،
سرآسه: دو قطب زمین در دو سوی آسه ( محور ) زمین جای می گیرند بنابراین نوواژه ی سرآسه را نیز می توان درنگریست.
واژه قطب
معادل ابجد 111
تعداد حروف 3
تلفظ qotb
نقش دستوری اسم خاص مکان
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَقطاب]
مختصات ( قُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qotb
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
اختسادی. . . مختسادجغرافیایی. . مختس. . .
کانون ( در پهنه ی اختسادی ـ هازمانی )
جهان چندکانونی ( چندقطبی ) با روند جهانی شدن که به کانونمند شدن هرچه فزاینده تر و کانونمندی روندهای اختسادی ـ هازمانی گرایش دارد، ناهماهنگ است و پیشبرد سیاستی بر این پایه بجایی نخواهد رسید.
برگرفته از یادداشتی نیمه کاره
کانون ( در برخی باره ها )
نمونه:
همچنین شاید به هند اشاره داشته باشد که با میانداری ( واسطه بودن ) میان کشورها و دستیابی به بهره وری های مالی از داد و ستدهای پرسودتر و افزایش نخش چون یک کانون ( قطب ) اختسادی از برتری های سیاسی و اختسادی برخوردار خواهد شد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در دست ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب.
شمالگان، جنوبگان ( بسته به سوی هر کدام )
به فارسی میانه یا همان پهلوی ساسانی واژه ی "مْیخگاه" بجای قطب استفاده می شد.
قطبی بودن نقشه
هوالعلیم
قطب : مرکز ؛ کانون ؛ مرکزیت ؛ محل تجمع ؛ پیشوا. . .
قلاوز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)