قضا و قدر


    destiny
    fate
    kismet
    necessity
    predestination
    dispensation
    karma

مترادف ها

fate (اسم)
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر

fortuity (اسم)
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال

پیشنهاد کاربران

آوردم که قضا و قدر فرس کهن و لری است. قضا و قض یعنی تند و سریع آنچه پشت در وقد در است یعنی رسیده است و نزدیک است و آنچه قدِ در است را به باب تفعیل برده اند و تقدیر شده است و سپس
برخی پرسشها را در تقدیر گرفته وگفته آن در تقدیر است، با آنکه در پشت در است یعنی رسیده و آمده ودور نمی باشد. پس قضا و قدر شناخته بوددن را می رساند و نه نا آگاهی و نا دریافتگی را که با باور وداوری نمی خواند. پس تند و قز و قد در وپشت در را نباید پیچاند و چرخاند و کلافی سر در گم دریافت نمود:" قضا و قدر ".
...
[مشاهده متن کامل]

Bestimmung ، Schicksal با تلفظ های شیکسال و بِشتیمونگ به زبان آلمانی معادل سرنوشت در زبان فارسی اند. کلمه ی شیک سال در اصل و ریشه یک واژه ی ترکیبی فارسی بوده است. شیک در زبان فارسی قدیم علاوه بر زیبایی و آراستگی به معنای نیکو هم بوده است و سال علاوه بر سال خورشیدی به دوران یا عصر هم اشاره داشته. دوران شیک یا نیکو احتمالا به عصر طلائی زندگی انسان در بهشت برین ( وَرا جنت، فَرافِردَوس و یا پارا پارادیز ) داشته قبل از آغاز سفر دایره وار دنیوی. بهر حال خود من ( با نام های مستعار قدیمی از قبیل قندی و. . . ) بر این بینش و باورم که انسان دارای سه نوع سرنوشت به شرح زیر می باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

الف - سرنوشت اولی و آخری یا سرمدی، مبدئی، معادی، ازلی و ابدی از اولین لحظه ی آفرینش به بعد یکبار برای دائمیت و بقا و جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین در سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه.
ب - سرنوشت میانی - برزخی در طی بزرخ های متوالی در قالب روئیا های حقیقی و روشن در همان نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت بموازات خواب سنگین، ژرف و شیرین نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در نفس مجرد یا منِ واحد خدای حقیقی و واقعی و به کمک حواس و غرایز و فهم و عقل بیکران وی در طی حالت برزخ تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل و نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل《دنیا - برزخ - آخرت》که یک راه بسیار کوتاه و میان برُ بیش نبوده و نمی باشد.
پ - سرنوشت وسطی یا میانی - دنیوی در طی زندگی های متوالی و فراوان دنیوی در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ضروری و واقعی و یا به بیانی دیگر دقیقن به تعداد یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر ها یا به عبارتی دیگر به تعداد یک هفتم کلیه ی مهبانگ های متوالی در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) . این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م، 8m ) در یک درجه تکاملی برتر از قبل یا پیش از نو آفریده میشود.
نکات بسیار مهم در باره این سه نوع سرنوشت بطور مختصر و کوتاه اینست که دو نوع سرنوشت مندرج در بند الف و ب یکبار برای جاودانگی از پیش تعیین شده و بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتارها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی صورت پذیرفته، می پذیرد و خواهد پذیرفت. در طی روان بودن یا جریان داشتن آن دو سرنوشت، افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) هیچگونه اختیار، اراده، خواست آزاد از خود برخوردار نبوده، نیستند و نخواهند بود. انسان در طول زندگی های متوالی و فراوان دنیوی خود هیچگاه نمیتواند در چهارچوب و محتوای آن دو نوع سرنوشت دخل و تصرف نماید، به این معنا که انسان نمی تواند روی آن دو سرنوشت کوچکترین تاثیرات مثبت یا منفی بگذارد. انسان فقط در طول زندگی های متوالی دنیوی از اختیار و اراده و خواست نسبتا آزاد برخوردار می باشد که در لحظه ی مرگ کالبد، جسم، تن و یا بدن تثلیثی مادی - روانی - روحی در بستر امن، ساکن، پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان، بطور کامل از وی سلب میگردند.
به زبان ساده و روزمره میتوان گفت که عشق ها و زندگی های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه ی خدای حقیقی و واقعی در قالب جزئیات زنده. عشق و زندگی های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) اولی - اخروی یا مبدئی - معادی یا ازلی و ابدی مندرج در بند الف و عشق و زندگی رویائی - برزخی مندرج در بند ب، هردو در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت، عشق و زندگی خود خدای حقیقی و واقعی بوده و هستند و خواهند بود بطور مستقیم و بدون واسطه و عشق و زندگی های متوالی و فراوان دنیوی در مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی اشاره شده، هم عشق و زندگی خود خدای حقیقی و واقعی بوده و هستند و خواهند بود اما بطور غیر مستقیم یا باواسطه یعنی به کمک غرائز و و حواس و احساسات و عواطف و افکار و خیالات و تصورات انفرادی افراد نباتی و حیوانی و انسانی.
در پایان کلام کودکانه امروز خود که امیدوارم سر گردشگران محترم اینترنتی در فضای مجازی و مراجعه کنندگان گرامی به این سایت ارزشمند را بدرد نیاورده باشد، من معتقدم که وعده های بهشتی و وعید های جهنمی از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان در عمل، با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. ضمنن بر اساس بینش و باور فردی من، انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک اندیشه، فکر، خیال، تصور و توَهُم تا به امروز نتوانسته بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساویی، موازی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی و برزخ های خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند. لذا غیر از این نوع خدا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان به هیچگونه اثباتی هرگز هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی، ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان ( مشروط بر خواستن ) خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملیتی، آئینی و دینی و مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، نبوتی، امامتی و ولایتی، کلامی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی. در پایان شاید یادی از کلام های پر بهای بعضی از پیشینیان در این باره بی جا نباشد:
به قول حکیم عمر خیام حدود هزار سال پیش از من و ما:
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست/
او را نه بدایت و نه نهایت پیداست/
به قول من یکی از ما حدود هزار سال بعد از خیام و رازی ( محمد زکریا کاشف شهودی زمان و مکان مطلق و نسبی ) :
ز جمله آمدگان و رفتگان و باز آمدگان بر روی این راه یا جاده دایر وار و بسی دور و دراز/ باز آمده ای کو که تاکنون چنین ساده و روشن و باز به خیام و دیگران به ویژه خودیان گفته بوده باشد راز/؟
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند زلف و عشق یار یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بی کران و بی نهایت پروردگار یا آفریدگار /؟. .
گفتم:
این افکار و خیالات و تصورات پراکنده و سایه وار در این سر و دل محدود و بی قرار من هرگز آرام نگیرند/
گفتا:
تا ریشه و اصل خودرا در فکر و خیال و تصور روشن در سر و دل بی کران پروردگارت به روشنی آفتاب نبینند/

" قَضا ":قِض. زود. تند.
" قَدَر ":قدِ در. پشتِ در.
" بَدا ":بُدُو. زود.
گردش آسمان . [ گ َ دِ ش ِ س ْ / س ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقدیر. پیش آمد. قضا و قدر : بدو گفت کز گردش آسمان بگوآنچه دانی به پرسش ممان . فردوسی . چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر مرد نیکی گمان . فردوسی .
Yazgi در تورکی معادل قضا و قدر و سرنوشت دری
Alinyai در تورکی معادل عربی و دری قضا و قدر و سرنوشت
🙄🤔گ خوره ترکارو نکنسن
فیلم سرنوشت از ترکیه
زبان ترکی را بلد نیستی به قول خودتون گوه زیادی نخور
قضا و قدر
در بقیش
خود عربا ق رو ک تلفظ میکنند
●سرنوشت به تورکی === Alin yazisi ●
Alin یعنی پیشانی
Yazgi یعنی سرنوشت خودش
Yazi یعنی نوشته
مثال ؛ sen sin benim Alinyazim
معنی ؛ تو سرنوشت من هستی
■#سهیل_ نظری
■به راحتی نشان دادم این شخص حتی تسلطی به هیچ زبانی ندارد
قضا و قدر
قضا و قدر عربی است و پارسی آن سرنوشت است
ترکان عثمانی ق را در صد سال گذشته برداشته و برابر ترکی ندارند میگویند کادر
با سلام و درود فراوان خدمت گردانندگان و علاقه مندان به این سایت.
طوریکه می دانیم قضا به معنای از پیش تعیین شدن سرنوشت انسان و کل عالم توسط خداوند می باشد. به بیانی دیگر میتوان تصمیمات و خواست قاطعانه و بی چون چرای ازلی خداوند را قضا پنداشت که در قالب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول به ظهور رسیده اند و به صورت احکام ثابت و مطلق حاکم بر طبیعتند. قدر هم شامل تغییر و تحولات و حرکات طبیعت و اجزای آن در چهار چوب قوانین و سلسله علت و معلول.
...
[مشاهده متن کامل]

سوالی که برای بیشتر انسان ها مطرح است این است که آیا سرنوشت انسان دست خودش می باشد یا دست خداوند؟ انسان اندیشمند و آگاه دینی و غیر دینی بر این باورند که سرنوشت انسان در دست خودش می باشد. در این رابطه در اندیشه ها جمله ای به شکل ضرب المثل شکل گرفته است به شکل زیر:
انسان زر گر یا آهنگر بخت و اقبال خویش می باشد.
امروزه به این امر واقفیم که اختیار ؛ اراده و خواست آزاد انسان نمی تواند مطلق باشد بلکه در چهار چوب قوانین طبیعت و قوانین و مقررات حقوقی و اجتماعی و قوانین اکتسابی و فطری اخلاقی به حد و اندازه محدود می گردد. از طرف دیگر هم مطلع هستیم که انسان در طول زندگی خود راه های مختلفی را در پیش پای خود دارد که طبق سطح آگاهی و تجربه این یا آن راه را انتخاب می کند. طبق تعریف دینی مفهوم قضا ، فرد انسانی هر کدام از راه ها را انتخاب نماید ، تقریر و سرنوشتش همان بوده است و خداوند هم پیشاپیش به عواقب آن آشنا می باشد. اندیشمندان دینی بر این باورند که خداوند به انسان قوه فهم و عقل داده است که به کمک آن به تواند راه خوب و بد را از هم تشخیص دهد.
نتیجه گیری من این است که اگر بر این باور باشیم که انسان هر راهی را که انتخاب نماید ، تقدیر و سرنوشتش همان بوده است. از این نتیجه گیری به نتیجه دیگری می توان دست یافت که سرنوشت انسان در نهایت دست خودش نمی باشد بلکه مشمول حال قهر و جبر اللهی میگردد. نتیجه اینکه انسان در مقابل اعمال دنیوی خویش در پیشگاه خداوند از هر گونه تکلیفی مبرا می باشد. لذا انسان در عالم آخرت جهت اعمال دنیوی خویش توسط خداوند مورد مواخزه و باز خواست قرار نمی گیرد و بخاطر اعمال بدش مجازات نمی شود. طبق باور من یوغ تکلیف بر دوش و گردن انسان توسط خود انسان بر او نهاده شده و نه توسط خداوند. انسان صرف نظر از اعمال خوب و بدش بطور جاودانه تحت پوشش بی قید و شرط رحمت و عشق بی کران خداوند قرار دارد.