قصه

/qesse/

    yarn
    anecdote
    fable
    fiction
    narration
    narrative
    parable
    story
    tale

فارسی به انگلیسی

قصه داستان
tale, story

قصه رمزی
allegory

قصه عامیانه
folk story, folk tale

قصه گو
storyteller

قصه کردن
to narrate

قصه کوتاه کردن
to shorten the story, to sum up

مترادف ها

story (اسم)
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل

narrative (اسم)
شرح، حکایت، داستان، سرگذشت، روایت، قصه

tale (اسم)
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه

fiction (اسم)
داستان، بهانه، خیال، اختراع، دروغ، وهم، افسانه، جعل، قصه

make-believe (اسم)
تظاهر، وانمود، افسانه، قصه

پیشنهاد کاربران

مکسر:قصص
معنی دستان بر مبنی واقعیت یا تخیل
قصه با غصه فرق داره ها!
واژه قصه
معادل ابجد 195
تعداد حروف 3
تلفظ qesse
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قصَّة، جمع: قِصَص]
مختصات ( قِ صِّ ) [ ع . قصة ] ( اِ. )
آواشناسی qesse
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا

قصه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
داستان، افسانه ( دری )
شوگ ŝug ( خراسانی )
ویباس vibās ( سغدی: vibaste )
در زبان آذری به قصه ناغیل گفته می شود که تغییر یافته ی نقل است . کلمه ناقل از زبان آذری به زبان های غربی وارد شده و به novel به معنی رمان و داستان بلند تغییر یافته است .
قاری ننه گئـجه ناغیل دیـنـده، ( یادش بخیر شبهای سرد زمستان که مادر بزرگ برایمان قصه می گفت )
...
[مشاهده متن کامل]

کولک قالخیب، قاب - باجانی دوینده، ( شب هایی که کولاک و باد سرد زمستانی دیوانه وار به در و پنجره می کوبید . )
قورد گئـچیـنین شنگلیـسـین یینده، ( همان لحظات غم انگیز قصه که گرگ فرصت مییافت شنگلم بز ِ بز را بخورد )
من قاییـدیب ، بیرده اوشاق اولیـدیم! ( چه می شد من به آن روز های کودکی خود برمی گشتم )
بیر گل آچیب، اوندان سورا سولیدیم! ( بار دیگر همچون گیاهی نورس بهاری گلی باز می کردم و دوباره پژمرده می شدم . )
قصه از ماده قص ( بر وزن نص ) به معنی جستجو از آثار چیزی است و اینکه قصه را قصه می گویند به خاطر این است که پی گیری از اخبار و حوادث گوناگون در آن می شود .

قصه:حکایت، داستان، افسانه
شوقات
در کارچان ( فارسی دوانی ) به قصه شوقات گویند.
توی کردی "قصه کردن" یعنی "صحبت کردن" : ) ) ) )
ماجرا، داستان، دعوی ( شکایت ) ❤
افسانه داستان
نظر اقای عباس کریمی دخت ( قصه :به معنی گله وگلایه و شکوه هم بکار می رود ، فلانی همیشه گله قصه داره ) با "غُصّه" اشتباه گرفت! که با فارسی تلفظش نزدیک همه.
قِصّة ( عربی ) : خبر یقین قابل بیان واثبات، وقائع وحوادث واقعی.
قَصّ: نقل خبر موثق وحقیقی واتفاقات گذشت یا در حال وقوع.
ان الحکم الا لله یقصُّ الحقّ و هو خیر الفاصلین
ألم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی‏
...
[مشاهده متن کامل]

و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل
ان هذا لهو القصص الحق
فلنقصّن علیهم بعلم و ما کنا غائبین
یا بنی‏ آدم اما یأتینّکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی
اما در فارسی زبان، قصه به معنی خرافات یا افسانه یا دروغ گوئی ( ایشان قصه میگه ) . . .
واین خلط معنی با عربی کاملا در غفلت مفسرین وخطباء وفرهنگ لغت واقع شد. متأسفانه!

منابع• http://aryana.expert@gmail.com
قصه gheseh
داستان ، افسانه، شرح وقایع ، ریشه کلمه عربی است و جمع آن قصص است ، در گویش شهربابکی وبرخی دیگر ، به معنی گله وگلایه و شکوه هم بکار می رود ، فلانی همیشه گله قصه داره
و «قصّه» از این جاست که تتبّع اثر گذشتگان باشد، و قصّه هم از این جاست طرّه را که مویها بر یک نسق متتابع باشد.
روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏15، ص: 105
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس