قصد کردن


    plan
    to intend
    to determine

مترادف ها

design (فعل)
تخصیص دادن، قصد کردن، طرح کردن، تدبیر کردن

attempt (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن

decide (فعل)
حل کردن، قصد کردن، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، مصمم شدن

meditate (فعل)
قصد کردن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تدبیر کردن، سربجیب تفکر فرو بردن

پیشنهاد کاربران

نیت کردن
عزیمت
خواستن
آهنگ کردن
بر کاری برخیزیدن ؛ قصد آن کردن. آهنگ آن کردن :
چند گویی که بداندیش و حسود
عیب گویان من مسکینند
گه بخون ریختنم برخیزند
گه ببد خواستنم بنشینند.
سعدی.
اهنگ کردن
بنای . . . . . گذاشتن
درصدد برآمدن
همت
صدد

بپرس