قرین

/qarin/

    coupled
    joined
    allied
    cognate
    symmetrical
    associate
    companion
    peer
    match
    fellow
    matscn
    coubled

فارسی به انگلیسی

قرین افتخار

قرین افتخار کردن
glorify

قرین امتنان
thankful

مترادف ها

compeer (اسم)
همراه، قرین، هم دوش

doublet (اسم)
لنگه، قرین، کلیجه، نوعی یل یا نیم تنه

cobber (اسم)
جفت، دوست صمیمی، قرین

correlate (اسم)
قرین

counterpart (اسم)
هم کار، قرین، رونوشت، همتا، نقطه مقابل

tally (اسم)
حساب، نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوب خط

like (صفت)
شبیه، همانند، مانند، متشابه، هم جنس، قرین، همچون، هم شکل، همگونه

similar (صفت)
مطابق، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، متشابه، قرین، یک دست، همسان

پیشنهاد کاربران

سلیم
قرین: برابر، نزدیک
القرآن الکریم لا قرین له.
بی همتا
بی نظیر
بی شبیه
بی عدیل
بی مانند
. . .
لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ
. . .
قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ27
. . .
ذو القرینین
. . .
نزدیکی, نزدیک
هم طویله. [ هََ طَ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند. || هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود. || قرین. مقارن : اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد. . . ( سندبادنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تا دری یافت هم طویله ٔ آن
شبچراغی هم از طویله ٔ آن.
نظامی.
بود از صدف دگر قبیله
ناسفته دریش هم طویله.
نظامی.
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود هم طویله ٔ رندان.
سعدی.
|| همانند. نظیر. شبیه :
در کون هم طویله ٔ خاقانیند لیک
از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند.
خاقانی.
سیر ارچه هم طویله ٔ سوسن بود به رنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.
خاقانی.
خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند
تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان.
خاقانی.

نزدیک ، همدم، یار
نزدیک و یار
قرین :شامل ، داری

بپرس