قریب الوقوع

/qaribolvoqu~/

    forthcoming
    imminent
    impending
    instant

فارسی به انگلیسی

قریب الوقوع بودن
imminence, impend

مترادف ها

imminent (صفت)
حتمی، قریب الوقوع

impendent (صفت)
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده

پیشنهاد کاربران

Looming on the horizon= imminent
An economic crisis is looming on the horizon: بحران اقتصادی قریب الوقوع است.
برابر پارسی این واژه عربی، زودهنگام نیست و در آبادیس نادرست آمده است. زودهنگام به هنگامه رخداد اشاره دارد ولی قریب الوقوع به خود رخداد نظر دارد.
پیشنهاد: در آستانه پدیداری
زود نمود:قریب الوقوع.
بعیدالوقوع:دیرنمود.
قریب الوقوع: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست:
آمدگار āmadgār ( خراسانی )
اشیات eŝyāt ( سنسکریت: eŝyat )
ارواکالیک arvākālik ( سنسکریت: arvāk - kālika )
در آستانه ونزدیکی یک رویداد
در پیش
در آستانه
منتظر
impending
زودآیند
نزدیکروی
در آستانه رخداد
زود رویداد
چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه
زودرویده {زود روی ده}
حادثه بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)