قرعه کشیدن


    draw
    to draw lots

مترادف ها

draw (فعل)
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن

ballot (فعل)
با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن

پیشنهاد کاربران

قرعه راندن ؛ قرعه کشی کردن. قرعه کشیدن. انجام دادن قرعه. استقراع :
نگارنده فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند.
نظامی.

بپرس