قرعه

/qor~e/

    ballot

فارسی به انگلیسی

قرعه انداختن
to cast lots

قرعه بنام او اصابت کرد
the lot fell upon him.

قرعه کشی
draw, lottery, balloting, drawing(of lots), drawing, lot, raffle

قرعه کشیدن
draw, to draw lots

مترادف ها

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

grace (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت

lottery (اسم)
قرعه کشی، قرعه، بخت آزمایی، لاطاری، امر شانسی، کار الله بختی

پیشنهاد کاربران

قرعه : نصیب
در پهلوی " ویزگ " برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

بپرس