قرار گرفتن


    alight
    ensconce
    nuzzle
    repose
    settle
    stick
    instal
    install

فارسی به انگلیسی

قرار گرفتن پرنده
sit

قرار گرفتن جلو دوربین
pose

قرار گرفتن در تخمدان
encyst

قرار گرفتن در جهت باد
luff

قرار گرفتن در مقابل چیزی دیگر
subtend

قرار گرفتن در کیسه
encyst

قرار گرفتن روی
perch

مترادف ها

stand (فعل)
ماندن، ایستادن، واداشتن، بودن، تحمل کردن، ایست کردن، قرار گرفتن، توقف کردن، راست شدن، واقع بودن

sit (فعل)
جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن

lie (فعل)
ماندن، خوابیدن، دروغ گفتن، واقع شدن، دراز کشیدن، قرار گرفتن، سخن نادرست گفتن، موقتا ماندن

stymie (فعل)
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن

perch (فعل)
قرار گرفتن، نشستن، در جای بلند قرار دادن

پیشنهاد کاربران

رویارویی
قرار گرفتن ؛ تمکن یافتن. استقرار یافتن :
هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.
سعدی.
چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.
سعدی.
مستقر شدن
go
The hauberk goes over your chest
واقع شدن
پا گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) مستقر شدن. دوام کردن. ثبات یافتن. استوار شدن. - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
جایگیر افتادن . [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) استوار شدن . جایگزین شدن . رسوخ یافتن . قرار گرفتن : مردمان سیستان همه سوگند بجان او یاد کردندی از محبت او که بدلها جایگیر افتاد. ( تاریخ سیستان ) .
واقع شده اند
افتادن=
قرار داشتن. قرار گرفتن : چون ضعیفی افتدمیان دو قوی توان دانست که حال چون باشد. ( تاریخ بیهقی ) . توج بقدیم شهرکی عظیم بوده است. . . و در بیابان افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) . ماندستان بیابانی است. . . و به ساحل دریا افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرسیدش که چون افتاد رایت
که ما را توتیا شدخاک پایت.
نظامی.
کز همه لعبتان حورنژاد
میل تو بر کدام حور افتاد.
نظامی.
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا پایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کنند. ( گلستان ) .

جای گرفتن
تعبیه شدن
التََّمَرْکُز
استقرار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس