قرار دادن


    enter
    fold
    lay
    leave
    lodge
    position
    put
    repose
    rest
    rig
    set
    settle
    situate
    station
    stick
    instal
    install
    place
    to place
    to set
    to appoint
    to fix
    to resolve

فارسی به انگلیسی

قرار دادن اجر
embed

قرار دادن با دقت
true

قرار دادن بر فراز چیزی
mount

قرار دادن بین دو چیز
sandwich

قرار دادن در پوشینه
encapsulate

قرار دادن در تخمدان
encyst

قرار دادن در جاکاغذی
pigeonhole

قرار دادن در جهت باد
luff

قرار دادن در ردیف
slot

قرار دادن در زمین
plant

قرار دادن در گهواره
cradle

قرار دادن در محل بخصوص
spot

قرار دادن در معرض چیزی
expose, exposure, subject

قرار دادن در معرض نور
expose

قرار دادن در کپسول
encapsulate

قرار دادن در کیسه
encyst

قرار دادن محکم در جایی
bed

مترادف ها

lodge (فعل)
منزل دادن، گذاشتن، منزل کردن، تسلیم کردن، ساکن کردن، مسکن دادن، پذیرایی کردن، قرار دادن، بیتوته کردن، به لانه پناه بردن

place (فعل)
گذاشتن، قرار دادن، جای دادن، گماردن، در محلی گذاردن

put (فعل)
به فعالیت پرداختن، بکار بردن، گذاشتن، ارائه دادن، انداختن، تعویض کردن، ترغیب کردن، تعبیر کردن، ثبت کردن، قرار دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن

fix (فعل)
جا دادن، درست کردن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، محدود کردن، محکم کردن، کار گذاشتن، نصب کردن، استوار کردن، تعمیر کردن، ثابت شدن، ثابت ماندن، قرار دادن، بحساب کسی رسیدن، مستقر شدن، چشم دوختن به

pose (فعل)
اقامه کردن، خود نمایی کردن، قرار دادن، گذاردن، ژست گرفتن، وانمود شدن، قیافه گرفتن

park (فعل)
قرار دادن، درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن، اتومبیل را پارک کردن

row (فعل)
ردیف کردن، راندن، قرار دادن، پارو زدن، بخط کردن

set (فعل)
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن

mount (فعل)
بلند شدن، صعود کردن، سوار کردن، زیاد شدن، سوار شدن، بالغ شدن بر، نصب کردن، قرار دادن، سوار شدن بر، سوار شدن یا کردن

pack (فعل)
بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن

locate (فعل)
تعیین کردن، معلوم کردن، قرار دادن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکان یابی کردن، جای چیزی را معین کردن

include (فعل)
شمردن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، عبارت بودن از، قرار دادن، به حساب اوردن

posture (فعل)
خود نمایی کردن، قرار دادن

posit (فعل)
فرض کردن، ثابت کردن، قرار دادن

superpose (فعل)
قرار دادن، منطبق کردن با

پیشنهاد کاربران

هشتن
گذاشتن
هرگز خودت را در جائی قرار ندهید که نباید باشید.
وهمچنین؛ باید خودت را در جائی قرار بدهید که باید باشید.
واگه قدرت داری برای دیگران این قانون را عملی کنید.
به واژه "وزر" مراجعه کنید:
أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی
جاگذاری
قرار دادن : عهد بستن ، شرط کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 430 ) .
جای دادن
برابر پارسی :
گذاشتن ، نهادن
نهادن، گذاشتن، نشاندن
واژه زیبای گذاردن بجای قرار دادن و همچنین نهادن و نهشت و کسی ک چیزی را جای قرار میدهد گذارنده میباشد
نهادن

بپرس