قرار

/qarAr/

    appointment
    arrangement
    award
    date
    obligation
    rendezvous
    rule
    setup
    rest
    repose
    stability
    agreement

فارسی به انگلیسی

قرار ازدواج گذاشتن
affiance

قرار اعدادی
interlocutory

قرار چهارنفره دو پسر با دو دختر
double date

قرار داد رسمی
obligation

قرار دادن
enter, fold, lay, leave, lodge, position, put, repose, rest, rig, set, settle, situate, station, stick, instal, install, place, to place, to set, to appoint, to fix, to resolve

قرار دادن اجر
embed

قرار دادن با دقت
true

قرار دادن بر فراز چیزی
mount

قرار دادن بین دو چیز
sandwich

قرار دادن در پوشینه
encapsulate

قرار دادن در تخمدان
encyst

قرار دادن در جاکاغذی
pigeonhole

قرار دادن در جهت باد
luff

قرار دادن در ردیف
slot

قرار دادن در زمین
plant

قرار دادن در گهواره
cradle

قرار دادن در محل بخصوص
spot

قرار دادن در معرض چیزی
expose, exposure, subject

قرار دادن در معرض نور
expose

قرار دادن در کپسول
encapsulate

مترادف ها

equanimity (اسم)
خودداری، قرار، متانت، خون سردی، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه

accord (اسم)
اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بین المللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی

agreement (اسم)
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهدنامه

arrangement (اسم)
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی

decision (اسم)
قرار، تصویب نامه، داوری، تصمیم، عزم، حکم دادگاه

concord (اسم)
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری

dictum (اسم)
قرار، حکم، رای، گفته، اظهار نظر قضایی

stipulation (اسم)
قرار، تصریح، قرارداد، قید، شرط ضمن عقد

fixity (اسم)
قرار، استواری، ثبات، تثبیت، پایداری، ثبوت

پیشنهاد کاربران

به زبان سنگسری
آروم arom
وِده wedeh
قِرار gherar
وِده گا wedeh gah
متضاد
بی تابby tab
بی قِرار
من بی قرار توأم نیم نگاهم ده
از پرده برون ای جان پناهم ده
کرشمه نگاهی بر این دل بی قرارم ده
...
[مشاهده متن کامل]

در پیچ و خم زلفت از تاریکی به نور راهم ده
بی قرار توهم از نیست هستم کن به خود راهم ده
من بی قرار توأم نه در لیاقتم به کرامات خود خلعتم ده
در این لطف و نگاه سرشک دیده و دل لعل گونم ده
از شوق وصال تو دل بی قرار را به خود راهم ده
اگر خلعت تو آید به جان از بی قراری به قرارم ده
جان هستی در پی قرار تو در این کاروان جاهم ده
نه قرار غیر تو نه آنجا راهم ده
جانم در پناه تو آنجا قوام ده
پارسی دل در نسیم یار پیام وصل را جان سازم ده
غیر وصل تو این دل بی قرار را از چاله نه به چاهم ده
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌺🌸

قرار دادن=گذاشتن ، نهادن
قرار داشتن، قرار گرفتن=جای داشتن
قرار ملاقات=زمان دیدار
قرار گذاشتن=دیدار گذاشتن
قرار است =بر این است ( نمونه:قرار است فردا باران ببارد =براین است فردا باران ببارد )
قرار بود=بر این بود
عهد
میتوان از واژه {ایستِش} به جای {استقرار/قرار} در همه فِتاد ( =مورد ( ها بهره برد.
نِمونه گزاره:با استقرار این سامانه کَم فشار بر کشور در 10 مرداد، هَمرفت کشور را فرا میگیرد و بارش های تندری در پیش داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

نِمونه گزاره پیشنهادی:با ایستِش این سامانه کم فشار بر کشور در 10 مُرداد، هَمرَفت کشور را فرا میگیرد و بارش های تندری در پیش داریم.
بِدرود!

دیدار
در صورتی که رای دادگاه یکی از ویژگی های ( راجع به ماهیت دعوا و قاطع بودن ) نداشته باشد، قرار است.
به عبارت دیگر اگر تصمیمی از ناحیه دادرس گرفته شد که قاطع دعوا نباشد، اما از وسایل و اسباب رسیدن به حق باشد، به آن قرار می گویند.
در واقع ریشه اصلی این کلمه عبارت قره ترکی یه معنای سیاه است
قرارتماک یعنی سیاه کردن بدین مظمون که با گمراه کردن کسی وی را وادار به اتخاذ تصمیم دیگری کنیم. هم اکنون قرار ورkarar verدر ترکی دقیقا معادل از تردید و تشویش خارج شدن و اتخاذتصمیم کردن است. ارام و قرار به معنی ساکن شدن و از تشویش خارج شدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی که دوستان ارائه کردند معنی های دوم و سوم کلمه قرار هست و کلمه قرار ریشه ترکی دارد به معنای تصمیم از اینروست که قرار وثیقه، قرار منع تعقیب گویند.
قرار: ثبات. ریشه این کلمه از قُر گرفته شده است که به معنای سرما است. سرما بر خلاف گرما ثبات دارد و حرکت نمی کند
سوره ابراهیم ( آیه ۲۶ ) :
وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ (
...
[مشاهده متن کامل]

( همچنین ) �کلمه خبیثه� را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده، و قرار و ثباتی ندارد

واژه قرار کاملا پارسی است چون در عربی می شودمیعاد در ترکی می شود رندوه این واژه یعنی قرار صد درصد پارسی است.
نهش= قرار= ایستادن، پا گرفتن، جاگرفتن، شرت، پیمان، برنامه، هکم، دستور،
پایمار، بِنهِ، نهادن، شکیب، دیدار، آرامش، آرام، هال، نهشت، شکیبایی، گذاردن،
نهادن، نهشتن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

چرا معنی قرار نیست هرچی گشتم نبود
قرار گرفتن: پا گرفتن، جا گرفتن، ایستادن
نمونه:
در جای درست قرار بگیرد.
در جای درست جا بگیرد.
در جای درست پا بگیرد/بگذارد.
در جای درست بایستد.
برنامه ، حکم ، دستور ، شرط و عهد
پوزش می خواهم. واژه پایرام که پیشتر به جای واژه قرار به معنای قرار ملاقات و appointment معرفی کردم، اشتباه است. من واژه پایرام را در فرهنگ کوچک پهلوی استاد مکنزی که به انگلیسی است یافتم که آن را در برابر
...
[مشاهده متن کامل]
واژه appointment گذاشته بود. ولی انگار منظور از appointment در آنجا assignment است و نه معنای قرار ملاقات.

‏‎پایمار = قرار، appointment
پایمار گذاشتن، پایمار نهادن = قرار گذاشتن، make an appointment
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
‎#پارسی دوست
قرار
عهد و حکم
بنا بر آن ( در برخی از گزاره ها با کاربرد کارواژه ی �اَستن� )
نمونه:
در این نشست، بنا بر آن ( قرار ) است درباره ی این جستار نیز گفتگو شود.
قرار داشت پارسیش میشه جای گرفت یا بود. بسیاری از واژگان عربی بدردنخور و اضافه هستند
نهادن ( گذاشتن )
نهاد یعنی گذاشت در گویش لری به کارمیرود
بنه یعنی بگذار
نمونه:
اینرا آنجا بگذار
بگذار:بنه
دوستان بزرگوار برابر پارسی این گزاره ها چیست
قرار شد
چیزی را جایی قرار گرفت
چیزی را جایی قرار دادن

جایگاه امن
قرار:[اصطلاح حقوق] نوعی رأی است، تصمیم دادگاه در امر ترافع
"قرار بر آن گرفت "در تاریخ بیهقی به معنی "این طور قرار شد.
" و آخر پس از آمد و شدِ بسیار قرار بر آن گرفت که آن خلعت که حسنک استده بود. . . با رسول ببغداد فرستد تا بسوزند. "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۸.
هرچند که واژه ی قرار می بایست در دیگر لغتنامه ها جستجو شود تا بر این. باور برسیم که عربی است یا نه ولی . . .
از این قرار: بدین گونه
از قرار معلوم: اینجور که دیده میشود، اینجور که پیداست.
قرار: هال، نهشت، نهش، شکیبایی، شکیب، دیدار، پیمان،
...
[مشاهده متن کامل]

آرامش، آرام
قرار باشد: بر این باشد
قرار بودن: آرام بودن
قرار دادن: نهادن، نِهیدن، گذاشتن
قرار گرفت: نهاده شد
قرار گرفتن: نهاده شدن، جا گرفتن، آسودن
قرار مجرمیت: دستور بزه رسی
قرار می داد: میان
قرار میداد: مینهاد
قرارتعقیب: دستور پیگرد
قرارداد: پیمان نامه، پیمان
قرارداد بستن: پیمان بستن
قراردادن: نهادن، نشاندن، گذاشتن
قرارگاه: جایگاه، پایگاه، آسایشگاه
قرارم`قات: زمان دیدار

دیدار کسی
برابر واژه قرار واژه های ارام و ارامش و همچنین گذاردن و نهادن و نهش و نهشتن میباشد
واژه ای عربی است که در جامعه ما ایرانیان، رواج دارد و در عربی اصل به معنای جایگاه امن است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس