amble
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
راه رفتن، گام برداشتن، قدم زدن
راه رفتن، قدم زدن، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، شلنگ زدن
سرهم بندی کردن، وصله کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنها زدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن
قدم زدن، قدم برداشتن
قدم زدن
قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پا لگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن
پیشنهاد کاربران
قدم سودن . [ ق َ دَ دَ ] ( مص مرکب ) قدم زدن . راه رفتن . ( آنندراج ) : به راه دوستی ها هر که بی منت قدم سایدبه هر گامی که بردارد ز ما چشمی از او پائی . واله هروی ( از آنندراج ) .
گام برداشتن، گام زدن
قدم زدن