قدرت

/qodrat/

    power
    ability
    masculine or feminine proper name
    chair
    energy
    force
    hand
    jurisdiction
    leverage
    might
    oldness
    potency
    prowess
    say
    skill
    strength
    vigor
    vigour
    virility
    heft
    juice

فارسی به انگلیسی

قدرت اتش
firepower

قدرت اتمی
nuclear power

قدرت اراده
willpower

قدرت استدلال
reason

قدرت استفاده
use

قدرت الله
masculine proper name, god's power, gods power

قدرت بازکششی
retraction

قدرت بچه دار شدن
fertility

قدرت بچه دار کردن
fertility

قدرت بزرگ نمایی
magnification

قدرت بیان
energy, utterance

قدرت بیماری زایی میکروب ها
virulence

قدرت پایداری
vitality

قدرت پرداخت بدهی ها
liquidity

قدرت تحمل
endurance, tolerance

قدرت تحمل داشتن
support

قدرت تصمیم گیری
discretion

قدرت تفکر
intellect

قدرت تولید
bearing

قدرت جریان برحسب امپر
amperage

مترادف ها

might (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، توش

potency (اسم)
توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

rod (اسم)
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر

zing (اسم)
روح، گرمی، قدرت، زور، انرژی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ

vigor (اسم)
قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، نیرومندی

sovereignty (اسم)
قدرت، سلطه، پادشاهی، حق حاکمیت

nerve (اسم)
قدرت، وتر، عصب، پی، رشته عصبی

posse (اسم)
قدرت، جماعت، قدرت قانونی، دسته افراد پلیس، نیروی اجتماعی

vim (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی

godown (اسم)
انبار، قدرت، جرعه، بلع، لقمه بزرگ

staying power (اسم)
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری

puissance (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان

strong arm (اسم)
قدرت، دست قوی

vis (اسم)
قوت، قدرت، نیرو، پیچ، زور

پیشنهاد کاربران

قدرت یا زور در اصطلاح علوم اجتماعی به معنی توانایی افراد یا گروه ها برای دست یابی به هدف ها یا پیش برد منافع خود از راه واداشتن دیگر افراد جامعه به انجام دادن کاری خلاف خواستهٔ آن افراد است. قدرت یک مزیت اجتماعی است که در قشربندی مورد توجه قرار می گیرد. بسیاری از ستیزه ها در جامعه، مبارزه برای قدرت است؛ زیرا میزان توانایی یک فرد در دست یابی به قدرت بر این امر که تا چه اندازه می توانند خواست های خود را به زیان خواست های دیگران به مرحلهٔ اجرا درآورند، تأثیر می گذارد. قدرت می تواند از طریق عضویت در یک طبقه اجتماعی یا پذیرفتن یک نقش سیاسی به دست آید. فعالیت ها و ویژگی های فرد، ثروت فرد و عامل زور نیز می تواند در افزایش قدرت نقش داشته باشد. از دیگر عوامل اثرگذار بر میزان قدرت افراد، کاریزما است.
...
[مشاهده متن کامل]

مورگانتا در تعریف قدرت از رابطه روانی بین واحدهایی که قدرت را اعمال می کنند و واحدهایی که قدرت بر آن ها اعمال می شود است. این رابطه دارای سه منشأ سود، هراس از زیان و احساس تعلق است که از طریق تهدید، جاذبه یا کاریزما اعمال می گردند.
ریمون آرون در تعریف قدرت توانمندی برای اقدام یا نابودی را ملاک قرار داده می شود. وقتی افراد قدرت خود را در رابطه با دیگران اعمال می کنند مفهوم واقعی سیاست شکل می گیرد.
راسل قدرت را نوعی توانمندی تعریف می کند که توانایی ایجاد تأثیرات مورد نظر را داشته باشد و بدین ترتیب قدرت مفهوم کمی پیدا می کند.
در تعریف هالستی قدرت نیازمند اقدام است؛ اقدامی که بازیگر «الف» نسبت به بازیگر «ب» دنبال می کند تا بازیگر «ب» روش خاصی که در تطابق با آرزوهای بازیگر «الف» است را در پیش بگیرد.
ارگانسکی قدرت را در دو قالب مثبت و منفی تعریف می کند؛ قدرت مثبت توانایی وادار کردن به اقدام خاصی است و قدرت منفی توانایی بازداشتن از اقدام نامطلوب.
از نظر کارل دویچ قدرت توانایی برتری یافتن در تعارضات و غلبه بر موانع است. وی سیاست را مشکل از کنترل رفتار بشری از طریق عادات و به شکل داوطلبانه یا از طریق تهدید به مجازات می داند. از نظر وی سیاست دربرگیرنده دو عنصر عادت و تهدید است.
دیوید سینگر نیز قدرت را مستلزم نفوذ می داند. از نظر او دو تکنیک تهدید به مجازات و وعده و وعید از جمله مهم ترین تکنیکهایی قدرت محسوب می شوند.
ملاصدرا در تعریف قدرت به دو مفهوم اشاره کرده است: قدرت یک کیفیت نفسانی است که منشأ انجام کاری یا ترک آن خواهد شد، یعنی برای او امکان اقدام به کاری یا ترک آن به طور مساوی وجود دارد، بنابراین، از آنجا که فعل و ترک آن برای او مساوی است، در ترجیح یکی از آن دو، نیازمند انگیزه ای درونی است، زیرا ترجیح یک طرف بر طرف دیگر بدون مرجّح ممکن نیست. دوم اینکه فاعل باید آزاد باشد به گونه ای که هر گاه خواست، کاری را انجام دهد و هر گاه نخواست، آن را انجام ندهد.

قدرتقدرت
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/قدرت
قدرت = تاب ( از ریشه تب یا تپ به چم تپیدن تپاندن / ضربان / ضربه و . . . . که بعدها برای بیماری تب به چم برامدگی هم بکار رفت همچون تپه ؛ در برخی از جاها مانند تپاندن یا ضربه زدن هم بکار رفت برابر لاتین tab که در تبلت بکار رفته tablet صفحه ضربه ای که let همان لت / لیت / لیته به معنای عریض شده می باشد ( لت و پار ) لیته / لت و لانگ ( عرض و طول جغرافیایی ) از نشانه های گفتارم میباشد . خود تاب در افتاب به چم بسیار تابان است
...
[مشاهده متن کامل]

تبر / طبر / تپور ( تپورستان / تپور / تپه / سرتپ زدن ( پس گردنی در زبان مازندرانی ) / تور ( تغییر ب به واو آنرا ساخته ) همچون تاب / تب / تپ و . . . . نشان از برامدگی دارند چه مکانی به بیماری چه در ابزار و لاب ( وسیله ) های دیگر
برای قدرت = تون / توان / تاب ( بیشتر برای تحمل/ ضربه بکار میرود اما اینجا هم میتوان بهره برد ) . . . . برای نمونه
با قدرت بالا = با توان / تون بالا
اقتدار/ امکان = تونش / توانش
مقتدر = پرزور / پرتوان / تپنده / استوار
توان از تبان / تپان آمده که همان ضربه و قدرت است
قابلیت = تونست ( تون اِست ) = دارای توان

قدرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
تانش tānsh ( اوستایی )
ایسان isān ( اوستایی: isāna )
یاتا yātā ( اوستایی )
تویش tevish ( اوستایی: tevishi )
آمان āmān ( سغدی )
ستین setin ( کردی )
...
[مشاهده متن کامل]

نیرو niru، توان tavān، زور zur، چمک camak ( دری )
شیمه shima ( خراسانی ) .

Authority
مهدی بارانی
معنای قدرت :۱ - توان، زور، قوت، قوه، نیرو 2 - استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع 3 - زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا 4 - استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه 5 - تاثیر، نفوذ، 6 - انرژی 7 - عظمت، کبریا
...
[مشاهده متن کامل]

ستونهای قدرت یک کشور تنها قوه نظامی آن نیست و اگر کسی چنین فکر می کند به بیراهه رفته، شاه مخلوع پنجمین قدرت نظامی بود که در زمان سریعی معزول و مطرود ومندک شد.
بعضی از ستونها و مولفه های قدرت یک کشور عبارتند از :
۱ - میزان عدالت اجتماعی مهیا شده توسط نظام حاکم بر کشور و مردم
۲ - گستردگی و گشاده مشربی و تساهل نظام حاکم در قبال مذاهب و اقوام و ملیتها در عین حفظ فرهنگ اصیل ایرانی و اصول مهم فرهنگی
۳ - قدرت نفوذ زبان یک کشور در خارج کشور که متاسفانه در چهل و چهار سال اخیر حتی زبان فارسی پنج درصد در عالم هم بسط و ترویج نیافته و هزینه و توجه بسیار کمی به آن شده
۴ - قدرت آزادی بیان و مواخذه نشدن افراد به جرم ابراز عقاید و خواسته ها و احساس های درونی و یافتن راههای مناسب در قبال مدارا با انسان های متفاوت و غیر معمول و پذیرفتن انها نه کوبیدن و مطرود و منزوی کردن یا فراری دادن انها که این مدارا و پذیرش از نشانه های گستردگی و مدارای سازنده و غنی بودن و نام نیکوی جهانی فرهنگ ایرانیست
۵ - قدرت توجه و سرمایه گذاری و توسعه هر چه بیشتر تکنولوژی روز
۵ - قدرت توجه به زنان جامعه و حقوق و امنیت و رفاه آنان در کنار مردان به عنوان یک عنصر مهم و حیاتی توجه اکید به حفظ و سلامت پرورش کودکان و توجه مناسب و متعادل به بسط و پرورش زاد و ولد های ایرانی و اصیل و کارامد و دشمن شناسی و دشمن شناسی و موضع مناسب در مقابل دسیسه هایی که برای کنترل نژاد اصیل فارسی و ایرانی در جهان تدارک داده شده ( هشدار )
۶ - توجه به توسعه آموزش پرورش و سرمایه گذاری فراوان در این امر
۷ - جلوگیری از تبعیض و همچنین مانع شدن فاصله طبقاتی میان اقشار مردم و ثروتمندان و توجه به فقرا و اقشار عادی و ضعیف جامعه
۸ - جلوگیری از فرار مغزها و سرمایه گذاری و هوشیاری لازم در این امر ضروری خطیر
۹ - توجه به فرهنگ و هنر اصیل باستانی یک کشور مانند ایران که مشهور به تمدن و مدنیت و فرهنگ و هنر است و حفظ و بسط و پرورش آن
۱۰ - پذیرش انتقاد و شکایات به عنوان اهرم های بازدارنده و پرورش دهنده توسط نظام حاکم بر یک کشور نه سرکوبی و خفه کردن صدای مخالفان
۱۰ - توجه به علم و دانش و سرمایه گذاری در آن
۱۱ - نظام کاری عادلانه و شایسته
۱۲ - میزان امنیت مهیا شده توسط نظام حاکم یک کشور در میان مردم
۱۳ - صداقت و عدالت و جداکردن سیاست از موذی گری و قلدری و ظلم و تبعیض و فساد
۱۴ - منع شدید توهین و تبعیض نژادی اقوام و ملیتها
۱۵ - پخش عادلانه ثروت و امکانات و منابع در تمام شهر ها و مناطق نه محصور و ذخیره کردن ثروت و منابع و ساختن کارخانه ها در چند شهر خاص و برای قشری محدود و خودخواه و ناکارآمد و منع تبعیض اقتصادی
۱۶ - نظامی قضایی عادلانه و کارامد
۱۷ - اجرای قطعی نرم قانون دور از خشونت و افراط و آموزش مردم و نظام برای قانون پذیری و قانونمندی نه رابطه مندی افراد در این مقوله و برتری قانون بر فرد نه فرد بر قانون
۱۸ توجه به میراث فرهنگی باستانی و بناهای باستانی مشهور کشور و حفظ اکید آنها
۱۹ - توجه به موسیقی و هنر و شعر وادب واخلاق و مردمداری و مردم مداری و ارزشها
۲۰ - داشتن رابطه فرهنگمداری و سیاسی و اقتصادی با سایر کشورهای جهان و استراد نرم شهرها و کشورهای جدا شده از ایران که به واسطه بیکفایتی برخی از شاهان و سیاستمداران ایران از ایران جدا شده و توجه قطعی و حتمی به استراد آثار باستانی ربوده شده از ایران زمین و ایجاد دادگاه حقوق بشر و صلح بین المللی ایرانیان در ایران ( که در عالم مشهور به فرهنگ و تمدن و حقوق بشر است ) و عضو کردن سایر کشورها و همچنین دادگاه بین المللی دروغ پراکنی رسانه ها و جمع آوری مدارک برای محاکمه انها
اینها از برخی از اهرم های قدرت ایران است که ما از روی دلسوزی و مهر و تعصب به ایران برای شما برشمردیم
( هشدار )

قدرت در دانش سیاسی یعنی به کار گیری ابزارهای مادی ( پلیس، دستگاه قضایی و. . . ) برای وادار کردن کسی به انجام دادن یا ندادن کاری؛ ولی نفوذ یعنی به کار گیری ابزارهای معنوی ( اعتبار، کاریزما، گفتار و. . . ) برای وادار کردن کسی به انجام دادن یا ندادن کاری.
واژه قدرت
معادل ابجد 704
تعداد حروف 4
تلفظ qodrat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: قدرة]
مختصات ( قُ رَ ) [ ع . قدرة ] ( مص ل . )
آواشناسی qodrat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
اقتدار
الهه آتش نفس ( سبا ) : تشریح کلمه ی � قدرت � و همچنین � power � بر اساس � سبک سبا � یعنی بیان مفهوم یک واژه یا عبارت بر حسب تک ، تک حروف آن کلمه
* قدرت ( ق ، د ، ر ، ت )
* ق :
قاطعیت در تصمیم گیری ( پس از بررسی جامع و همه جانبه شرایط و امور و مشورت با صاحب نظران )
...
[مشاهده متن کامل]

* د :
دموکراسی ( مردم سالاری ) : شامل اصولی نظیر :
/ چرخش در زنجیره و یا هرم قدرت ،
/نقد قدرت و
/ پاسخگو بودن قدرت در برابر مردم جهت جلوگیری از استبداد و فساد
* ر :
رسیدن به تکامل و بلوغ فکری و عاطفی به منظور برخورداری از توان رهبری و هدایت افراد و شرایط ( البته رهبری و هدایت افراد و شرایط :
در جهت مثبت و به منظور کمک به آنان برای قرار گرفتن در مسیر حق ، اعتدال ، کمال وجودی و برخورداری از یک زندگی سالم ، عزت و سعادت مندانه و همچنین عادلانه
و نه رسیدن به کرسی های قدرت برای کسب لذت و رسیدن به منافع فردی و گروهی و سلطه بر دیگران )
* ت :
/ توان نفوذ و تاثیر گذاری بر افراد و شرایط
/ تعادل و توازن داشتن و قرار گرفتن در مسیر حق و اعتدال جهت دوری از خودکامگی ، استبداد و فساد
/ توانایی رهبری و هدایت افراد و شرایط ، آنالیز مشکلات و چالش ها و حل آنها

* Power : P , O , W , E , R *
* P : power is consisted of " 6 P " :
Power is the ability to control people and events ( Oxford Dictionary ) /
/ Perfect planning and implementation for achieving goals
/ Positive influence on other people’ life and situation
/ Policy making ability
/ Productivity
/ Power of creative and innovations
* قدرت از 6 P " " تشکیل یافته است :
/ قدرت عبارتند از : توانایی و قابلیت کنترل افراد و رخدادها ( وقایع )
/ طراحی و برنامه ریزی مطلوب و اجرای عالی اقدامات به منظور دستیابی به اهداف
/ تاثیر مثبت بر زندگی سایر افراد و شرایط
/ توانایی و قابلیت سیاست گذاری
/ بهره وری و ثمر بخشی
/ قدرت و توانایی ناشی از نیروی خلاقیت و نو آوری
* O :
Opportunity or ability to do some things ( Oxford Dictionary )
* فرصت یا توانایی انجام کارها
* W : power is consisted of " 7 W " :
/ Wisdom ( mental power )
/ Worthiness and meritocracy ( personal power )
/ Working together and with perseverance ( social power )
/ Well being ( physical power )
/ Wealth ( economic power )
/ Welfare work and welfarism ( spiritual power )
/ Willing ( The willing is the ability ) ( personal and mental power )
* قدرت از " 7 W" تشکیل یافته است :
/ فرزانگی ، حکمت ، عقل و دانایی ( قدرت فکری و ذهنی )
/ شایستگی و شایسته سالاری ( قدرت شخصیتی )
/ کار کردن با یکدیگر ( همکاری و کار گروهی ) همراه با پشتکار ، استقامت و ثبات قدم ( قدرت اجتماعی )
/ تندرستی ، سلامتی ( قدرت جسمی )
/ توانگری ، دارایی ، ثروت و تموّل ( قدرت اقتصادی )
/ دستگیری از بینوایان ، کارهای عام المنفعه و امور خیریه ( قدرت معنوی )
/ خواستن و داشتن اراده ی قوی ( ضرب المثلی در این زمینه : � خواستن ، توانستن است � ( قدرت شخصیتی و فکری )
* E :
/ Expertise and Efficacy ( Knowledge is power )
/ Empowering of people to participate in social , political , scientific , economic and cultural area
* قدرت ناشی از خبرگی ، تبحر ، مهارت و تخصص و همچنین کار آیی ( دانایی ، قدرت است )
* توانمند نمودن افراد جامعه به منظور مشارکت آنان در زمینه های اجتماعی ، سیاسی ، علمی ، اقتصادی و فرهنگی
* R : : power is consisted of " 5 R " :
/ Right or authority of an person or groups to do some things in related to adopt an authorization and responsibility and post ( for example prime minister ship )
/ Responsibility of masters and mans of authority to answer the questions in relation to : own plans , approaches for avoiding of creating sedition and dictatorship
/ Referendum ( referent power )
/ Respecting to human rights for preventing of hegemony and making slave other people
/ Rotation of power ( in circle or hierarchy of power ) , evaluate and critic of power for avoiding of creating sedition and dictatorship
* حق یا اختیار یک فرد یا یک گروه برای انجام کارها که به واسطه ی پذیرش مسئولیت یا مسندی آن را اتخاذ نموده باشند ( نظیر قدرت ناشی از پذیرش مقام ریاست جمهوری )
* مسئولیت صاحبان قدرت برای پاسخگویی به سوالات موجود در رابطه با طرح ها ، برنامه ها و راهبرد ها و اقدامات خود به منظور جلوگیری از ایجاد فساد و دیکتاتوری
* رفراندوم ( همه پرسی ) ( قدرت ناشی از رجوع مردم به یک فرد یا یک جریان فکری ، سیاسی یا اجتماعی )
* احترام به حقوق بشر ( به منظور پیشگیری از تفکر سلطه و به برده گی کشاندن سایر افراد )
* چرخش در زنجیره و یا هرم قدرت ، نقد و ارزیابی قدرت ( به منظور جلوگیری از ایجاد فساد و دیکتاتوری )

قدرت کلمه ای عربی است. زبان فارسی قاف نداره بنظرم برابر پارسیش میشه توان
کردی کلهری: هِیز، هاز
تن و توش . [ ت َ ن ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) بدن و توانایی و قوت . ( آنندراج ) : چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و شایسته ٔ میدان و حرب شدند. . . ( چهارمقاله ٔ نظامی عروضی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
...
[مشاهده متن کامل]

شوکت تو برو به شوکتی مائل شو
یا آنچه خدا داده به آن قائل شو
با این تن و توشی که خدا داده به تو
برخیز و میان من و او حائل شو.
علی خراسانی ( از آنندراج ) .
سالک ببین ز جای بلندی فتاده ام
دارم چو زلف او تن و توش شکسته ای .
سالک یزدی ( ایضاً ) .

توانایی انجام کاری یا عدم انجام کاری
گترت= قدرت = غدرت
توان . . . نیرو . . . . تاب . . . زور . . . یارا . . . .
هو
دست به معنی قدرت در شعر مولانا یعنی دستی که از قدرت است:
آنک بی باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه ام اشکست کجاست
همچنین پشه ای که نمرود را هلاک کرد. و امروز شاهد ویروس کرونا هستیم تا زمین طعم صلح را بار دیگر بچشد
یا هو
توانایی اعمال نفوذ بر دیگران بمنظور تغییر دادن رفتارهای آنان
پسوند " ات" آریایی و اوستاییست و در سانسکریت هم داریم مانند خوبیت و . . . در این واژه هم ، این پسوند عربی نیست و چیزی که میماند " قدر" است که با واژه خدا و god هم ریشه است
یعنی دارای خدایی
ناگفته نماند که god و خدا از یک ریشه ان
...
[مشاهده متن کامل]

خود واژه قدر در فرهود ( حقیقت ) گدر بوده است و خود اربها این واژه را قدر نوشته ولی گدر میخانند و همانتور ( همانطور ) که میدانید در زبان های آریایی سدا ها در مینوی واژگان هناینده ( تاثیرگذار ) نیستند
گدر =گد ( گاد، god ) ر ( پسوند نامساز )

توان، زور، قوت، قوه، نیرو، استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع، زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا، استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه، تاثیر، نفوذ، انرژی، عظمت، کبریا
قدرت ( Power ) : [اصطلاح جامعه شناسی] قدرت توانایی انجام کاری خاص – تحقق عملیاتی و به طور کلی هر توان در انجام عمل را می رساند. این مفهوم با اندیشه نیرو – انرژی به کار آمده – توان جسمانی – ذهنی – ارادی – و یا اخلاقی پیوسته است .
...
[مشاهده متن کامل]

با بیانی جامعه شناسانه می توان گفت قدرت عبارت است از هر نیرو یا اقتدار فردی یا جمعی از این جهت که از توان مطیع خود ساختن دیگران – به اطاعت واداشتن آنان – و یا ایجاد آشتی بین خواستهای آنان برخوردار است.
قدرت توانایی افراد یا اعضای یک گروه برای دستیابی به هدفها یا پیشبرد منافع خود . قدرت یک جنبه فراگیر همه روابط انسانی است. بسیاری از ستیزه ها در جامعه برای قدرت است.
منبع https://rasekhoon. net

هم معنی : زور - نیرو - توانایی - مقاومت - انرژی
هم خانواده : قدر - قدرتمند - قدرت ها
نام پسر
نوع : پسرانه - عربی
یارا

زور نیرو
توانش
پسوند " ات" آریایی است و در سانسکریت هم داریم مانند خوبیت و . . . در این واژه هم ، این پسوند عربی نیست و چیزی که می ماند " قدر" است که شاید با واژه خدا یا god هم ریشه باشد
یعنی دارای خدایی
ناگفته نماند که god و خدا از یک ریشه ان

باید این واژه در زبان های دیگر ایرانی جستجو و. ریشه یابی شود، شاید در سنسکریت یا دیگرها باشد، زود نگوییم اربی ست
در پهلوی " پادیاوند " به معنای زور ، توانایی ، یارا و قدرت است.
پادیاوندگری = قدرت طلبی
پادیاوند رزمی = قدرت نظامی
بنیه
قدرة
عربی است و در زبان ایل عرب فارس هم به شکل قدره ، قدرة استعمال می شود.
به نظر حقیر قسمت قدرت به فارسی که به عربی ترجمه شده را اصلاح فرمائید و این قسمت را حذف کنید.
دست
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ایسان ( اوستایی: ایسانَ )
یاتا ( اوستایی )
تِویش tevish ( اوستایی: تِویشی )
سِتین ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس