قَدْح
. عیب کردن.
۲. طعن کردن در نسب کسی.
۳. عیب جویی، بدگویی.
۴. سرزنش.
فرهنگ عمید
سبو
1_پیمانه_کاسه_ظرف
2_بدگویی_سرزنش_طعنه_عیب جویی
لیک ننماید چو شیرینست مدح
بد نماید زانک تلخ افتاد قدح
✏ �مولوی�
به گوش باش می در قدح نمی ماند
جمعش ، اقادیح
جمع قدح = اقداح
قدح:سوزنی برای جراحی چشم در بیماری اب مروارید در قدیم توسط کحالان استفاده می شد که جرجانی به ان مهت نام داده بود وسر این سوزن کروی بود وبرای خارج کردن اب مروارید رقیق به کار برده می شد وتا قرن یازدهم هم
... [مشاهده متن کامل] استفاده از ان رایج بود ، رافایل دومان سوزن مزبور را لوله ای وسه بر که هردو سران باز بود ویک سوراخ میانی داشت برای خروج مایعاتی که از چشم به خارج مکیده میشد ند توصیف کرده است . ( صفحه ی 77کتاب طب در دوران صفویه )
آوند شراب
تلفظ قدح دوم که به معنای طعن کردن در نسب کسی است با قدح به معنای کاسه یا پیاله تفاوت دارد. قدح به معنای طعن کردن با سکون دال ادا می شود.
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد
حافظ
قدح : جام بزرگ، پیمانه بزرگ شرابخواری .
قدح : تحریف قدَک به معنای ظرف اندازه گیری کوچکتر از ظرف قَد می باشد.
پیمانه - کاسه ای کوچک ( پیاله ی شکیل وزیبا )
ظرف، جام شراب
کاسه، پیاله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)