خاک باخون سرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از قتل عام شدن و حادثه و واقعه ٔ عظیم روی دادن باشد.
دامن در خون کشیدن ؛ بسیار کشتن. کشش بسیار کردن. از کشته جوی خون روان ساختن : خود و سرکشان سوی جیحون کشید همی دامن از خشم در خون کشید. فردوسی. - || به کشتن دادن : گرایدون که زین روی جیحون کشد ... [مشاهده متن کامل]
همی دامن خویش در خون کشد. فردوسی. - || آلودن بخون : دامن از اشک می کشم در خون دوست دامن بمن کی آلاید. خاقانی.