طبقه بندی کردن، ماشین کردن، قبیل، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
قَبِیل :
- قَبِیل ضامن، کفیل، همسر، جمعى که از سه نفر بیشتر باشند، / الجمع قُبُل وَ قُبَلَاء
- قَبِیل مِن. . .
المزید
قُبَیْل :
- قُبَیْل اسم مصغر ( قَبْل ) است؛ - �جاءَ فُلان قُبَیْلَ الْعَصْرِ�: فلانى نزدیک به عصر آمد.
... [مشاهده متن کامل]
قُبَیل :
- قُبَیل: کمی پیش از، لحظاتی پیش از، اندکی بیش
- قَبِیل ضامن، کفیل، همسر، جمعى که از سه نفر بیشتر باشند، / الجمع قُبُل وَ قُبَلَاء
- قَبِیل مِن. . .
المزید
قُبَیْل :
- قُبَیْل اسم مصغر ( قَبْل ) است؛ - �جاءَ فُلان قُبَیْلَ الْعَصْرِ�: فلانى نزدیک به عصر آمد.
... [مشاهده متن کامل]
قُبَیل :
- قُبَیل: کمی پیش از، لحظاتی پیش از، اندکی بیش
گونه
دسته
دسته