قبض گاها برای موارد زیر کاربرد دارد
1 - رسید یا لیستی از صورت حساب = بسط و گسترش که منظور اکسپند یا همان لیست وار میشود
2 - گرفتن و گرفتنی ها
قبض از کَپز آمده = کپ یز = کپ ایزه = قبضه
... [مشاهده متن کامل]
کپ = cap = cup = قاب و . . . . که اشاره به اندازه و ظرف و شامل شدن دارد یعنی در بردارنده ( لیست یا عنوان ) چرا عنوان؟؟؟ چون در کپشن به موضوع یا عنوان اشاره شده است . همچنین capitan یعنی دربردارنده و شامل و اشاره به بزرگتر و بیشتر دارد ( چون اندازه وظرفیت بیشتری دارد )
از اینرو قبض به موضوع و لیست دربردارنده اشاره یافت. همچنین به کپز = جذب کردن ؛ چون کپ و قپ و قپان و قاپیدن به جذب کردن نیز اشاره دارد
قبض خوانش دیگری ازقِض لری، قض به لری : زود و سفت و سخت.
قض اُما:زود آمد .
قِض زه: سفت وسخت زد.
باز وبست
بست وباز .
قبض مترادف با بسط نیست ،
در حالات روحی انسان هم قبض و بسط وجود دارد ، قبض به گرفتگی دل گفته میشود و بسط به دل بازی ، مثل اینکه بگوییم دلم گرفته بود حالا دلم باز شد ،
سیاهه، پرداخت نامه
نوشته پارسی است و رسید نیست هرگونه نوشته ای که حکم کند و سندیت ومستند باشد عرب قبض میگوید پس معادل پارسی آن نبشته و یا نوشته است
سفت شدن ومحکم شدن عرب قبض و انقباض فعل آن وقبوض چمع آن و لذا گرفتن سند وثمن خرید و فروش برای محکم شدن مبایعه و لدا یبس مزاج و دستگاه گوارش راهم برای یابس و یبوست آن بکار می برند و چند سال پیش افراد باسواد
... [مشاهده متن کامل] سنتی بجای یبس از واژه قبضه شدن روده و اثناعشر برای طبیب شرح حال میکردندمثلا میگفتند نمیدانم چه مشکلی دارم که شکمم را قبضه کرده است
گرفتن
درحقوق به معنی استیلای مشتری بر مبیع یا ( گرفتن )
کلمه ( قبض ) به معنای گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است ، در مقابل کلمه بسط .
قباله و سند در زبان ملکی گالی بشکرد
ستاندن ، بیرون کشیدن ، خارج کردن
لغت قبض یا گبز همریشه با واژه gava در اوستایی و ɣab در لزگی به معنای دست که در سنسکریت به شکل गभस्ति gabhasti ثبت شده در اصل به معنای دست hand ( در دست داشتن، گرفتن، نگهداشتن ) است که از آن قبضه به معنای دسته ( قبضه شمشیر=دسته شمشیر ) را ساخته اند.
... [مشاهده متن کامل]
قبض : مثل قبض تلفن , قبض آب و برق
( ( "فکر کرده کجا زندگی می کنیم ؟ دامنه های آلپ ؟ این قبض وامانده کو ؟" رو به در صدازد "نعیــــــم ــــــــ " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 13. ) )
رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت، بسط، رسید گشایش
قبول کردن مشتری
گرفت. الله قبضه: خدا جانش را گرفت
رسید
به تصرف درآوردن. تصرف کردن. گرفتن
به تصرف خود درآوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)