قبض

/qabz/

    constipation
    bill
    note
    receipt
    taking delivery

فارسی به انگلیسی

قبض تخفیف
coupon

قبض حقوق
payslip

قبض خرید
sales slip

قبض در مزاج
constipation

قبض رسید
check, receipt, receipt(form)

قبض رسید دین
due bill

قبض رسید قرض
due bill

قبض رسید گرو
pawn ticket

قبض روح
numb

قبض شده
tight

قبض عندالمطالبه
note of hand, promissory note

قبض و اقباض
delivery

قبض کردن
constipate, to seize, to constipate

مترادف ها

bill (اسم)
صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن

receipt (اسم)
قبض، دریافت، رسید، اعلام وصول

prehension (اسم)
گرفتن، قبض، تسلیم، اخذ، تحویل

پیشنهاد کاربران

باز وبست
بست وباز .
قبض مترادف با بسط نیست ،
در حالات روحی انسان هم قبض و بسط وجود دارد ، قبض به گرفتگی دل گفته میشود و بسط به دل بازی ، مثل اینکه بگوییم دلم گرفته بود حالا دلم باز شد ،
سیاهه، پرداخت نامه
نوشته پارسی است و رسید نیست هرگونه نوشته ای که حکم کند و سندیت ومستند باشد عرب قبض میگوید پس معادل پارسی آن نبشته و یا نوشته است
سفت شدن ومحکم شدن عرب قبض و انقباض فعل آن وقبوض چمع آن و لذا گرفتن سند وثمن خرید و فروش برای محکم شدن مبایعه و لدا یبس مزاج و دستگاه گوارش راهم برای یابس و یبوست آن بکار می برند و چند سال پیش افراد باسواد
...
[مشاهده متن کامل]
سنتی بجای یبس از واژه قبضه شدن روده و اثناعشر برای طبیب شرح حال میکردندمثلا میگفتند نمیدانم چه مشکلی دارم که شکمم را قبضه کرده است

گرفتن
درحقوق به معنی استیلای مشتری بر مبیع یا ( گرفتن )
کلمه ( قبض ) به معنای گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است ، در مقابل کلمه بسط .
قباله و سند در زبان ملکی گالی بشکرد
ستاندن ، بیرون کشیدن ، خارج کردن
لغت قبض یا گبز همریشه با واژه gava در اوستایی و ɣab در لزگی به معنای دست که در سنسکریت به شکل गभस्ति gabhasti ثبت شده در اصل به معنای دست hand ( در دست داشتن، گرفتن، نگهداشتن ) است که از آن قبضه به معنای دسته ( قبضه شمشیر=دسته شمشیر ) را ساخته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

قبض : مثل قبض تلفن , قبض آب و برق
( ( "فکر کرده کجا زندگی می کنیم ؟ دامنه های آلپ ؟ این قبض وامانده کو ؟" رو به در صدازد "نعیــــــم ــــــــ " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 13. ) )

رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت، بسط، رسید گشایش
قبول کردن مشتری
گرفت. الله قبضه: خدا جانش را گرفت
رسید
به تصرف درآوردن. تصرف کردن. گرفتن
به تصرف خود درآوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس