واژه یِ {قَبر} برگرفته از همان ریشه ای است که {گور}ِ پارسی از آن است.
پس شایسته است آن را واژه ای با ریشه ای پارشی خوانیم و به جایِ آن از {گور/گَبر} بکار بَریم.
بِدرود!
خانه ٔ گور . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل] خانه ٔ بیکسی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن.
خانه ٔ وحدت . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قبر. گور. مدفن.
تحت التراب . [ ت َ تَت ْ / تُت ْ ت ُ ] ( از ع ، اِ مرکب ) زیر خاک . || کنایه از قبر : زآنک این مشتی دغل باز سیه گر، تا نه دیرهمچو بید پوده میریزند در تحت التراب . عطار ( دیوان چ نفیسی ص 326 ) .
چه خاک . [ چ َ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً قبر. گور : برکشید آن غریق را بشتاب در چه خاک بردش از چه آب . نظامی .
قبر اشتباه " گور " درست
واژه گور یعنی عوض
گورستان = جای که عوض شدن جهان
گوران = تغییر
گوران کاری = تغییرات
گورین = عوض کردن
گوراو = عوض شده
گوری = عوض کرد
، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
منبع زبان کردی جاف
پیوست دیدگاهِ پیشین:
برایِ اینکه بدانید واژه ( گوفرَ ) در زبانِ اوستایی با واژگانِ ( گور، گبر، قبر ) از یک ریشه هستند، تنها این نکته بسنده می کند که در زبانِ سانسکریت نیز واژگان ( gabhira ، gabhara ) به چمِ ( گود، ژرف، عمیق ) بوده اند. ( در زبان اوستایی ( گوفرَ ) به چمِ ( ژرف، گود، عمیق ) بوده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
ن. ک. تاربرگِ واژه یِ ( گور ) .
پَسگشت: در رویه یِ559 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) - پوشینه یکم - آمده است:
واژه ( قبر ) در زبان پهلوی به گونه یِ ( گَبر ) و به چمِ ( گودی، چاله ) بوده است.
چنانکه در رویه هایِ 118 و 201 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
واژه ( کَبارَگ ) در زبان پهلوی به چمِ ( ظرف، گنجانه، محتوی، کانتینر ) بوده است و باید گفت پسوندِ ( اَگ/اَک ) در زبان پهلوی همان پسوندِ ( ه ) در زبان پارسیِ دری است ( یعنی: کَباره ) . با دگرگونیِ آواییِ ( ک ) به ( ق ) ، واژگانِ ( قواره ) و ( قبر ) نیز به آسانی دیده می شوند ( دگرگونیِ آوایی ( ک به ق ) از زبان پارسی به عربی بسیار رواگمند ( رایج ) بوده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه در رویه هایِ 47 و 176 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
خاک فراموشان . [ ک ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . خاک . زندان خاموشان . کوچه ٔخموشان . فرجامگاه . ( مجموعه ٔ مترادفات ) :
نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم .
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
مرا از دل غباری نیست از خاک فراموشان
که بی مانع در آنجا می توان خاکی بسر کردن .
شفیع اثر ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
خانه گور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
فرجامگاه. [ ف َ ] ( اِ مرکب ) گور است که قبر باشد و آن جایی است که آدمی را بعد از رحلت از دنیا در آنجا نهند. ( برهان ) :
بسی دشمن و دوست کردی تباه
کنون بازگشتت به فرجامگاه.
فردوسی.
|| سرای دیگر. آخرت :
چنان دان که ریزنده خون شاه
جز آتش نبیند به فرجامگاه.
فردوسی.
ب نام الله
قبر: محل دفن جسد، بی آنکه نشانه ای بر آن قرار گیرد.
مقبره: نشان دار کردن قبر، چ با سنگ و یا بنا و گنبد.
Sepulcher
grave
گور. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)