قانع
قاندر
قانماخ
قاندردم
ترکی هست
بعضیا میگن اینکه کلمه عربیه
اگر تو زبان عربی ببینید این یعنی از ترکی وارد عربی شده
قانع کاملا ترکی هست❤
لری بختیاری
تَوگَ، ویشلای، تونُگ:قانع
ویشلایستن:قانع شدن
ویشلاینیدن:قانع کردن
ویشلای:قانع
ویشلا:قانع کننده
برگرفته شده از ویشنیدون ایلامی
قانع: آرامش یافته در پی شنیدن گفتار، پاسخ یا استدلالی که خرد وی آن را می پذیرد.
( https://www. cnrtl. fr/definition/satisfait )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویشمید viŝmid ( پارتی )
ساده زی، ساده زیست
اگر مراد از قانع، آدمی کم خواه و با زندگی ساده باشد.
من به فلان چیز یا حد قانع شدم = من به فلان چیز یا حد پسند ( پس = pass اند = and ) شدم
چیزی را بسیار از خود پس دادن ( عبور و گذر دادن ) واژه and یه واژه همیار در زبان های ایرانی و لاتین است و نشان از کثرت دارد.
... [مشاهده متن کامل]
قانع کردن = پسند کردن
قانع شدن = پسند شدن
قانع شو = پسند شو
راضی شدن = خرسند/خرم / خُرام شدن
راضی کردن = خرسند/خرم/خُرام کردن
راضیش کن = رامش کن / خرامش کن
رضایت = چَمِش ( البته چمش به معنای معنی نیز بکار میرود در بین فارسی دوستان . . . . وقتی میگوییم فلان واژه چمش این میشه یعنی رضایت به این میده = برابری معنایی )
چم و خم کسی را گرفتن به معنی بدست آوردن قلق می باشد که باز هم میتوان فهمید چم همان معنا و رضایت درونی کسی میباشد که ما در پی بدست آوردن آنیم . پس چم به درستی به معنای معنی میباشد.
خُِرم = خُ رَم ( همان رام بوده و برابر آرام و . . . . رامشگر هم از شاخه های آن است ) تکواج خُ اشاره به خُود دارد مانند خدا ( خُد دا = خود روشنایی ( دا برابر روز day و دی ایرانیست و اشاره به روشن شدن دارد و خدا میشود خود شناسی یا خود روشن بینی / پیدا = پی دا = به روشنایی رسیدن / فردا = . . . . ) پس فهمیدیم که خُرم همان خود رم است یعنی خود رام سازی و خرامان می شود با حال خوش چرا که بعد ها رام شدن نشانه آرام شدن و سرکیف شدن شده.
خواست = خ واست = خود واست ( واسه / وست و . . . . از هم امده اند => ) خواست = خود بر آمده = آنچه که از برایمن به تو آمده باشد = آرزو
بساز
بسنده کار. [ ب َ س َ دَ / دِ] ( ص مرکب ) راضی شده و خشنودشده. ( ناظم الاطباء ) . حَسیب. ( السامی فی الاسامی ) ( مهذب الاسماء ) . || کافی. ( محمدبن عمر ) . || قانع :
کس جاه او نجوید و هرکو بزرگتر
دارد بجاه خدمت او دل بسنده کار .
... [مشاهده متن کامل]
فرخی.
اگر خواهی بی رنج توانگر باشی بسنده کار باش. ( منسوب به نوشیروان ، از فارسنامه ) .
واژه قانع
معادل ابجد 221
تعداد حروف 4
تلفظ qāne'
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( نِ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی qAne'
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به داشته هایش اکتفا می کنه
آدمهای قانع؛ بدون حساب وکتاب وارد بهشت میشن؛ از بعض شُهداء زودتر وسریعتر.
قانع = راضی بودن به قسمت وسهم خود هستند؛ با فقیر ومحتاج ومجبور به قناعت؛ اشتباه نگیر.
پولدار قانع بهتراز فقیر طمّاع ( پرتوقّع - توقع بیجا - حریص - خسیس - حسود . . . ) .
راضی
راصی بودن به چیزی
قانِعیدن.
قانعاندن کسی.
ریشه ی واژه ی #قانع #قناعت در عربی ✅
در ترکی به صورت قانیق گفته میشود.
قانیق وئرمک - قانع کردن
از قانماق به معنی حالی شدن است بن اصلی ترکی است.
از قانیق - قانع تشکیل شده و از آن بن عربی قنع ساخته است. ♦️
قانع شدن:
راضی شدن ، پذیرفتن، مطمئن شدن
انجام کاری در همان لحظه
قانع : پذیرا ، اندازه خواه
قانع/متقاعد/قانع کردن یا شدن/متقاعد کردن یا شدن = همپذیر/همپذیری/ همپذیرفتن/همپذیراندن
نمونه :
قانع شد = همپذیر شد
قانع کرد = همپذیر کرد
متقاعد کرد = همپذیر کرد
قانع:قان ( تورکی خون ) ع
قانع از قانماق ( قان ماق، یعنی موضوعی ک شخص عمق وجود فهمید، عمق فهم به درون و ذات انسان ربط دارد ودر تورکی کنایه از ریشه در قان ( خون ) داشتن است ) میاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)