abandon, desert, fail, to leave in the lurch, to keep waiting too long
قال گر
refiner(or smelter) of metals
قال گفت
(he)said
قال مقال
noise, din, fuss
قال و قیل
brouhaha, pother, rumpus
مترادف ها
cupel(اسم)
جام، قال، بوته قالگری
smelting(اسم)
قال
پیشنهاد کاربران
قاَل
در کردی به داد و فریاد قال می گویند
《 پارسی را پاس بِداریم》 قال هَمانَندیِ دَرونی وَ بیرونیِ قال , قول ، نقل با call دَر اِنگلیسی این پُرسِش را پیش می آوَرَد که آیا این واژه ها یِک ریشه دارَند: قال < call نَقل : نَ - قل < call قول < call بایَد بیش تَر پَژوهیده شَوَد.
مترادف قال: سخن، کلام، گفت وگو، گفت، بوته زرگری، قله متضاد قال: حال برابر پارسی: گفتن