حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار
theorem(اسم)
قضیه، قاعده
law(اسم)
قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا
production rule(اسم)
تولید، قاعده
پیشنهاد کاربران
قایده
کف در هندسه
قاعده یک چیز، شیوه اش را نشان می دهد. قاعده گویش: ghaede پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی برابر پارسی:شیوه، شیوه نامه
پی ( هندسه )
قاعده: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اُستام ostām ( پهلوی ) .
راه و رسم ؛ ادب. ( یادداشت مؤلف ) . کنایه از طرز و روشن و قاعده و قانون. ( لغت محلی شوشتر ) . طریقه و آیین. سنت و رسم. آیین و قاعده : او برگرفته راه و رسم پدر چون جستن او طاعت ذوالمنن. فرخی. ... [مشاهده متن کامل]
بمی سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها. حافظ. - راه و روش ؛ نحوه و طرز. طریقه و روش : قنادید؛ روش و راه. مدار؛ روش و راه. معاک ؛ روش و راه. منسم ؛ راه و روش. ( منتهی الارب ) .
ضابطه . . . . .
قاعده ( Norm ) :[پزشکی ] این واژه دارای دو معنی کاملا متمایز است: 1 ) "معمولی"، مثل محدوده ای که دامنه فشار خون یک اجتماع در آن قرار گیرد، روش های معمولی تغذیه برای شیرخواران در یک فرهنگ خاص و یا روشی که برای درمان یک بیماری خاص در یک نظام خاص مراقبت های بهداشتی، مورد استفاده قرار می گیرد ... [مشاهده متن کامل]
2 ) "دلخواه"، مثل محدوده ای از دامنه فشار خون که به نظر متخصصین فن، نشانه سلامت است و یا به سلامت منتهی می شود، روش های تغذیه شیرخواران که در یک فرهنگ خاص با ارزش است و یا روش های درمان یا تسهیلات تایید شده به عنوان دلخواه برای مراقبت های بهداشتی. در این حالت دوّم، قاعده را می توان به صورت ضابطه ارزشیابی برای تعیین درجه تطابق با حالت دلخواه، متوسط اقامت بیمار در بیمارستان و امثال آن بکارگرفت.